تصمیم صغری

از آنجایی که هر چه بیشتر به موضوعات سیاسی روز فکر می کنم ، کمتر می فهمم ، تصمیم گرفتم بی خیال سیاست شوم و برم در نخ افکار دائمی خودم . دیشب داشتم به این فکر می کردم اگه من مولف کتاب درسی بچه های ابتدایی بودم چی می شد ؟

مثلا اندر باب مضرات سیگار می نوشتم !

رده ی سنی دوم دبستان !



تصمیم صغری :



صغری یک دختر دم بخت بود . او عاشق غضنفر بود ولی غضنفر ، سلیمه را دوست داشت و سلیمه در دانشگاه دار قوز آباد مشغول خواندن فیزیک هسته ای بود و از قضا یکی از هم کلاسی هایش هم سلیمه را می خواست ! خلاصه همه ی شهر سلیمه رو می خواستن و هیچ کسی صغری رو نمی خواست !

صغری تصمیم گرفت تا سلیمه را معتاد کند تا او را از چشم ها بیندازد ! صغری اول به بهانه تمرین فیزیک هالیدی پیش سلیمه می رود ! به او سیگار تعارف می کند . ولی سلیمه مقاومت می کند ! بهمن می دهد ! سلیمه نمی کشد ! تیر و مرداد می آورد ! بازم سلیمه نمی کشد ! زست و وینستون لایت و وینستون آبی و پال مال و مارلبرو و کاپتان بلک و . . . خلاصه همه را می آورد ! سلیمه همچنان سیگار نمی کشد ! صغری که از بس سیگار کشیده بود سیاه و کبود می شود و اون دو سه تا خواستگاری رو هم که داشت از دست می دهد ( از وقتی سلیمه معتاد شد ، دو سه تا از مفنگی های شهر به او دلبسته شده بودند ! ولی به علت سیاه و کبود شدن دیگر سلیمه را نمی خواستند ! ) و تصمیم می گیرد به زور سیگار را به حلق سلیمه وارد می کند !

سلیمه باز هم سیگار نمی کشد ! صغری دو سه تا اردنگی به سلیمه می زند ! باز هم سلیمه مقاومت می کند ! صغری که کفرش در آمده بود تصمیم می گیرد ( اینجا نکته ی اخلاقی درسه بچه ها !!! خوب دقت کنید ، صغری دارد تصمیم می گیرد ! )بله ! کجا بودیم ، آهان ، اینجا بودیم که صغری تصمیم می گیرد که یه کاری بکند که مثل ریز علی مشهور شود :

صغری از تلویزیون می شنود که بخشی از ریل در ایستگاه راه آهن خراب شده است !

صغری تصمیم می گیرد :

او پیراهنش را می کند و به سمت ایستگاه راه آهن شروع به دویدن می کند ! چون صغری بدون پیراهن در خیابان ها می دود ، کل پسر های شهر هم به دنبال او می دوند ! و تلویزیون اعلام می کند که در شهر امروز روز دوی همگانی است و به ملت جایزه هم می دهند ! صغری در میانه راه پیرهنش را آتش می زند و همه همچنان به دنبال او می دوند ! صغری که در حین دویدن متوجه می شود پارچه برای سوختن کم دارد شلوار خودش را هم می کند و آتش می زند تا جلوی قطار را بگیرد و مثل ریز علی معروف شود ، مردم خبر در آوردن شلوار را به اقوامشان در دیگر شهر ها اس ام اس می زنند و ملت از سایر شهر ها نیز به دنبال صغری می دوند ! در تلویزیون اعلام می شود که به علت ارسال اس ام اس های بی ناموسی تا فردا مخابرات قطع است ! آمریکا اعلام می کند که قرار است به صغری جایزه ی صلح نوبل را بدهند ! در راه نمی دونم چه جوری خبر به بابای صغری می رسد و غیرتی می شود ! یک پیت نفت بر می دارد و با هیلیکوپتر شخصی اش به سمت صغری می رود !

از بالا به روی صغری نفت می ریزد ! صغری که در حال سیگار کشیدن بود ، و همچنان هم می دوید !!!!! سیگارش بر اثرریزش نفت خاموش می شود ! دو سه تا فحش حواله ی غضنفر می کند ! و چهار تا از آن آبدارهایش را به سلیمه می دهد ! پدر صغری که دید نفت جواب نمی دهد روی سر دخترش بنزین می ریزد و چون در دست صغری مشعل بود ، صغری منفجر می شود ! ملت پشت سر ، بی صغری می مانند ! پدر صغری از بالا به ملت بیلاخ نشان می دهد ! خر تو خر می شود ! آمریکا پدر صغری را تروریست جهانی معرفی می کند و او را یک رده بالاتر از بن لادن قرار می دهد !

بچه ها ما از این درس نتیجه می گیریم که هر کس عاشق بشود ، معتاد هم می شود و معتادی که پدرش هیلیکوپتر اختصاصی و پیت نفت و بنزین دارد حتمی برنده ی جایزه ی صلح نوبل می شود !
 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید