حال شما چطور است؟ خوب هستید؟ خانم والده چطورن؟ کوروش خان حالشون چطوره؟ هنوز خواب هستند؟ راستی رستم جان چیکارا میکنند؟ منم خوبم. نفسی میاد و میره. عیال مربوطه ام هم خوبه. وطن جان زودتر میخوام برم سر اصل مطلب چون اصلا" حال و حوصله ی روده درازی ندارم.
وطن عزیز و دوست داشتنی ام،
همیشه میگفتم و فکر میکردم تو را دوست دارم و حاضرم در راه تو هر کاری بکنم، همیشه پیش خودم فکر میکردم اگر روزی برسد که لازم باشد در راه تو جانم را بدهم بی درنگ این کار را میکنم، همیشه با حسرت زندگی نامه چمران و بابی ساندس و چه گوارا را می خواندم. همیشه به شجاعت و دلاوری علم الهدی و ناخدا عباس ملک حسادت میکردم. همیشه می گفتم آنها توانستند پس من هم می توانم.ولی همین که هنگامه اش فرا رسید و تو به من نیاز داشتی من ترسیدم ...
وطن جان،
من ترسیدم، من آن موقعی که دختران و زنانت را با باتوم می زدند ترسیدم و فرار کردم، من آن وقتی که موتورهای یگان ویژه دنبالم میکردند رکورد دوی 100 متر را شکستم، من آن روز که یک بسیجی با پرچم یا فاطمه زهرا بر سر یکی از پسرانت میزد عین ترسوها ایستادم و نگاه کردم، من آن روز که انصار حزب الله با عکس احمدی نژاد و قمه و باتوم در شهر رژه رفتند عین دختر بچه ها فقط بغض کردم، من آن شب که گفتند به خوابگاهمان حمله میکنند در سوئیت را باز گذاشتم تا آقایان مهاجم فقط به چک و لگد قانع باشند و مرا با چاقو نزنند...
وطن عزیزم،
من در راه تو فقط ای ایران،wind of change، و بی تربیت و کفاش گوش کردم، من در راه تو فقط در سکوت راه رفتم، من در راه تو فقط گاز اشک آور تحمل کردم،من در راه تو حتی یک باتوم خشک و خالی هم نخوردم، خلاصه اینکه من در راه تو غلط خاصی نکردم، لطفا" مرا ببخش...
نظر یکی از خوانندگان:
ممنون که بعد این همه مدت یه دل سیر اشک مهمانم کردی !..نمی دانم نیاز به جرقه ت داشتم....یا ....چه صداقت زیبایی..ولی نتیجه ش این است که بار اول که خواستی قدمی برای وطنت برداری کشته نشدی...ماندی و مینویسی و دلگرممان می کنیم!..همه می ترسیم عزیز جان...حتی به اینکه اعتراف کنیم که می ترسیم.....
می خوام اعتراف کنم.....اون روز که مامورا من و یه دختر دیگه رو تا ساختمون نیمه کاره دنبال کردن من رفتم توی یه بشکه بزرگ..هرچی به دختره گفتم بره تو بشکه کنار من نرفت...خیلی اصرار نکردم..جیغ میزد..بردنش....و من آن تو جیک نزدم تا همه جا ساکت شد.........فکر می کردم تا آخر عمرم آن روز رو برای کسی تعریف نکنم....ولی...نذاشتی!و چه خوب..بار سنگینیه...یه کم سبک شدم...
2-
تو و همه مردمی که در اعتراض ها بودین نترسیدین با جرات قطره ای از دریای اعتراض شدین و فریاد عصیان این نسل رو به گوش جهان رسوندین
میلیونها جوان در شهرهای دور و نزدیک دلشون تهران بود و خونشون به جوش میومد و اجبارا اخبار رو از اینترنت و ماهواره دنبال می کردن اونها هم دلشون برای وطنشون می تپید و ترسو نبودن.
ترسو کسانی هستن که فقط می خوان بهای آزادی و دموکراسی از جیب دیگران پرداخت بشه و خودشون توی خونه بشینن و آسیب نبینن.
0 نظرات:
نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید