واگذاری مخابرات به سپاه برای مردم عادی چه فایده و یا ضرری دارد؟




از آنجایی که همه کارها در کشور ما فقط برای رضایت خدا و درجهت منافع مردم است پس لابد این کار هم به نفع مردم خواهد بود که این تغییرات را مردم میتوانند در قبض های تلفن و موبایل خود مشاهده کنند.

از ماه آینده وقتی قبض تلفن‌تان از سوی مخابرات بدست‌تان میرسد ممکن است اینگونه باشد:
آبونمان تلفن شهری..... مثلا فلان مقدار
کمک به رزمندگان حماس در غزه....فلان مقدار
همیاری به برادران حرب الله لبنان.... فلان مقدار
سهم عوامل جهادی در عراق.......فلان مقدار
مشارکت در نوسازی پروزه‌های عمرانی ونزوئلا....فلان مقدار
سهم شما در تعاون برای غنی سازی هسته‌ای.....فلان مقدار
کمک به ترویج افکار و رهنمودهای مقام رهبری در افریقا....فلان مقدار
اقساط بازپرداخت بدهی شما به ساخت نیروگاه برق در سریلانکا....فلان مقدار
خمس و زکات و سهم امام و صدقات و نذورات...فلان مقدار
مشارکت در فیلترینگ سایت ها و وبلاگها....فلان مقدار
شنود مکالمات همسر شما جهت جلوگیری از انحراف ایشان در زمانی که خودتان در منزل نیستید...فلان مقدار
کمک به ترمیم و تکمیل توالت مسجدی در حوزه مخابراتی شما...فلان مقدار
خرید شربت صلواتی و حلیم برای روزعاشورا...فلان مقدار
متفرقه....فلان مقدار
-------------------------------
جمع کل: فلان مقدار(یک فلان بزرگ!)
تذکر: درصورت عدم پرداخت بموقع بدهی‌تان٬ به مجرم اقدام علیه امنیت ملی و تلاش برای انقلاب مخملی و جاسوسی برای انگلیس و محافل صهیونیستی و اهانت به مقام شامخ ولایت دستگیر و مورد تجاوز قرار خواهید گرفت.

نصرمن الله و فتح قریب
فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا مستقر در ادراه پست و تلگراف و تلفن



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

خلیج فارس نامی همیشگی در دل تاریخ





خلیج فارس نامی همیشگی در دل تاریخ

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

از آن هنگام كه تاريخ بشر مكتوب شد و جغرافي بگونه‌اي علمي در مقياس با سطح و حد تحقيق و مطالعه در دوران باستان مورد بررسي قرار گرفت، نام خليج فارس جزء چهار درياي شناخته شده بوده كه به اعتقاد يونانيان كهن همگي از يك اقيانوس عظيم به وسعتي معادل همه آبهاي جهان سرچشمه مي‌گرفتند و بسيار پيش از آنكه داريوش هخامنشي امپراتور ايران در كتيبه‌هاي خود از درياي پارس سخن براند، حتي غيرايرانيان هم اين پهنه آبي را با نام پارس مي‌شناختند. خليج پارس نامي است به جاي مانده از کهن‌ترين منابع، زيرا که از سده‌هاي پيش از ميلاد سر بر آورده است، و با پارس و فارس (نام سرزمين ملت ايران) گره خورده است. قدمت خليج فارس با همين نام چندان ديرينه است که عده‌اي معتقدند: "خليج فارس گهواره تمدن عالم يا خاستگاه نوع بشر است." ساکنان باستاني اين منطقه، نخستين انسان‌هايي بودند که روش دريانوردي را آموخته و کشتي اختراع کرده و شرق و غرب را به يکديگر پيوند داده‌اند. اما دريانوردي ايرانيان در خليج فارس، قريب پانصد سال پيش از ميلاد مسيح و در دوران سلطنت داريوش اول آغاز شد.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
داريوش بزرگ،‌ نخستين ناوگان دريايي جهان را به وجود آورد. کشتي‌هاي او طول رودخانه سند را تا کرانه‌هاي اقيانوس هند و درياي عمان و خليج فارس پيمودند، و سپس شبه جزيره عربستان را دور زده و تا انتهاي درياي سرخ و بحر احمر کنوني رسيدند. او براي نخستين بار در محل کنوني کانال سوئز فرمان کندن ترعه‌اي (کانالي) را داد و کشتي هايش از طريق همين ترعه به درياي مديترانه راه يافتند. در کتيبه‌اي که در محل اين کانال به دست آمده نوشته شده است: "من پارسي هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن اين ترعه را داده ام از رودي که از مصر روان است به دريايي که از پارس آيد پس اين جوي کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آيند از مصر از اين آبراه به پارس چنان که خواست من بود." داريوش در اين كتيبه از خليج فارس به نام دريايي كه از پارس مي آيد نام برده است و اين نخستين مدرك تاريخي است كه درباره خليج فارس موجود است. از سفرنامه فيثاغورث 570 قبل از ميلاد تا سال 1958 در تمام منابع مکتوب جهان نام خليج فارس و يا معادلهاي آن در ديگر زبانها ثبت شده است.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
پس از اسلام نيز جملگي علماي غيرايراني و حتي دانشمندان عرب مانند "شهاب‌الدين النويري" و "ابن حوقل النصيبي بغدادي" كه نام خليج فارس را همراه با نقشه آن بگونه‌اي مستند مشخص كرده است، با حفظ حرمت قلم، در نام اين دريا را حتي در ذهن خود خطور ندادند و پايبندي به صداقت و راست‌انديشي را از خود به يادگار گذاردند. از سفرنامه فيثاغورث 570 قبل از ميلاد تا سال 1958 در تمام منابع مکتوب جهان نام خليج فارس و يا معادلهاي آن در ديگر زبانها ثبت شده است. خليج فارس، درياي كم عمق و نيمه بسته اي است با مساحت حدود 240 هزار كيلومتر مربع كه در جنوب غربي قاره آسيا و در جنوب ايران قرار دارد.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
زمين شناسان معتقدند كه در حدود پانصد هزار سال پيش، صورت اوليه خليج فارس در كنار دشت هاي جنوبي ايران تشكيل شد و به مرور زمان، بر اثر تغيير و تحول در ساختار دروني و بيروني زمين، شكل ثابت كنوني خود را يافت. قدمت خليج فارس با همين نام چندان ديرينه است كه عده اي معتقدند: خليج فارس گهواره تمدن عالم يا مبدا پيرائي نوع بشر است.


اولين بار يوناني ها بودند كه اين خليج را پرسيكوس سينوس يا سينوس پرسيكوس كه همان خليج فارس است، ناميده اند. از آنجا كه اين نام براي اولين بار در منابع درست و معتبر تاريخي كه غير ايرانيان نوشته اند آمده است، هيچ گونه شائبه نژادي در وضع آن وجود ندارد. چنان كه يونانيان بودند كه نخستين بار، سرزمين ايران را نيز پارسه و پرسپوليس يعني شهر يا كشور پارسيان ناميدند. استرابن جغرافيدان قرن اول ميلادي نيز به كرات در كتاب خود از خليج فارس نام برده است. وي محل سكونت اعراب را بين درياي سرخ و خليج فارس عنوان مي كند. همچنين فلاريوس آريانوس مورخ ديگر يوناني در كتاب تاريخ سفرهاي جنگي اسكندر از اين خليج به نام (پرسيكون كيت) كه چيزي جز خليج فارس، نيست نام مي برد.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
خليج فارس و نام پرتوافكن آن ميراث گرانسنگ ايرانيان باستان است. ميراثي كه ايرانيان آزاد انديش روزگار كهن براي فرزندان خود به يادگار گذارده‌اند تا مايه فخر و مباهات نسلهاي بعدي باشد و ايرانيان همواره به خاطر آورند كه نمادهاي ميهني و ملي آنان كه با پوششي از باورهاي ژرف انسانی مزین شده است، در هميشه تاريخ موجب باليدن آنان بوده و خواهد بود.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org












د



گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.orgگروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org





ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دختران فشن Fashion girls





   دختران فشن    Fashion girls


Fashion girls Stock Photos (UHQ)
12 images | jpg | ~ 2912x4368 pixels | 46.86 Mb








ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

Celebrities Wallpapers Serie 2009



Celebrities Wallpapers Serie 2009


Celebrities Wallpapers Serie 2009 - III
30 Wallpapers | JPG | 1920 x 1200 | 26.4 Mb

Alina Vacariu / Ashanti / Avril Lavigne / Bar Refaeli / Beyonce Knowles / Carmen Electra / Denise Milani / Doutzen Kroes / Emanuela de Paula / Emma Watson / Isla Fisher / Jennifer Aniston / Joanna Krupa / Jordana Brewster / Julie Benz / Katy Perry / Keeley Hazell / Lauren Budd / Mandy Moore / Michelle Marsh / Miley Cyrus / Miranda Kerr / Olivia Thirlby / Reese Witherspoon / Roberta Murgo / Roselyn Sanchez / Sara Jean Underwood / Scarlett Johansson / Stacy Ferguson

Download here:



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

فید ، وبگردی با بالاترین سرعت ممکن



feed1.pngامروز اینترنت و وبلاگها سرعت بالاتری می طلبند. استفاده سریع از وبلاگهایی که هر روز پیشرفته تر می شوند به آرزویی بدل شده است. امروز ، روز سرعت است ولی وبگردی سریع یک توهم پنهان است اگر شما مطالب وبلاگها را بخوانید، اما بدون فید.
در مطالب قبلی بارها سوال شده است که این فید چیست که انقدر ما خوانندگان را به استفاده از آن تشویق می کنیم؟ یا چطور این فید باعث افزایش سرعت می گردد. در این مقاله به معرفی فید و نحوه شروع به استفاده از فید صحبت می کنیم. اگر شما بخواهید در وقت خود ساعتها صرفه جویی کنید باید فید را بشناسید. این مقاله با زبانی ساده و غیرفنی یکی از مفیدترین ابزارهای وب را به شما معرفی می کند.
فید (یا همان خوراک) یک آدرس است که شما با رفتن به آن آدرس مطالب وبلاگ را با قالب سفید بخوانید. خواندن در قالب سفید در حقیقت یعنی شما مطالب وبلاگ را بدون استفاده از امکانات قالب و ظواهر قالب بخوانید. برای همین طبیعی است که شما مطالب را سریعتر بخوانید. این سریعتر خواندن گاهی با توجه به سرعت اینترنت شما تا چند دقیقه هم طول می کشد. ولی فید یک قابلیت دیگر هم دارد و آن چیزی جز استفاده از قالب سفید است. در حقیقت شما با استفاده از فید می توانید مطالب را در فیدخوان خود بخوانید.
  • خواندن در فیدخوان چه فوایدی دارد؟
  1. اگر یک وبلاگی به روز شود شما از طریق فید خوان متوجه می شوید. لازم نیست شال و کلاه کنید و تا دم در وبلاگ بروید و ببینید خبری نیست.
  2. شما مطالب را در یک جا می خوانید. برای خواندن مطالب لازم نیست آدرس 2200 سایت و 14785 تا وبلاگ را حفظ کنید. فقط کافی است تا یکبار فیدشان را به فیدخوان اضافه کنید و خلاص. آنچه همه خوبان دارند این فیدخوان همه را یکجا دارد!
  3. مسلم است که مطالب را بسیار سریعتر می خوانید. این دلیل برتری فیدخوان در ایران عزیز است. شما که نمی خواهید این همه وبلاگ را از خود وبلاگ بخوانید. اصلا خسته نمی شوید این همه راه می روید به این همه وبلاگ سر می زنید؟
  4. خوبی فید این است که اگر شما از فیدبرنر یک وبلاگ استفاده می کنید ( بعدا توضیح خواهم داد این فیدبرنر چیه ) اگر وبلاگ مورد عنایت مسئولین مخابرات قرار گرفت شما باز هم وبلاگ را از دست نمی دهید. این تنها راه قطعی دور زدن این مسئله است. شما هم که ماشالله از هر 10 وبلاگی که می خوانید 11 تا مسدود است!
  5. اگر شما از فیدخوانهایی مانند گوگل ریدر ( چقدر عجله دارید! آخر مطلب این رو هم معرفی می کنم ) استفاده کنید می توانید با دوستانتان مطالب را به اشتراک بگذارید.
  6. شما می توانید انواع اقسام شکلک های ممکن را مانند علامت گذاری به هزار و یک مدل و دسته بندی های خاص خودتان را همه در فیدخوانتان اعمال کنید.
دلایل دیگری هم هست ولی فکر می کنم هر آدمی با این دلایل حتما به سراغ یک فیدخوان درست و حسابی می رود. البته نمی دانم تاج سرها هم می توانند از فیدخوان استفاده کنند یا نه ولی اگر توانستند حتما خبر می دهم شما هم استفاده کنید.
  • کدام فیدخوان را توصیه می کنید؟
فیدخوانها به دو صورت است. فیدخوان ( از این به بعد ممکن است فیدریدر صدایش کنیم ) یا آنلاین هستند یا آفلاین. هر کدام هم مزایای خودشان را دارند. ولی به شخصه گوگل ریدر را توصیه میکنم. چرا گوگل ریدر؟
گوگل ریدر بسیار ساده و روان اجرا می شود. امکانات زیادی دارد که جدیدا امکان گوگل ریدر شیرینگ آن که به عنوان گوگل ریدر اشتراکی هم نام می برند بورس بازار وبلاگستان شده است. محصول گوگل است که خودش نشان از امنیت و پایداری سیستم در اکثر مواقع می دهد. با حسابهای گوگل شما مانند جیمیل کاملا سازگار است. و خیلی هم ساده است. برای شروع به نظر من بهترین انتخاب است.
  • وسایل لازم برای یک وب خوان حرفه ای شدن چیست؟
  1. یک عدد اینترنت که در این جا ذغالی هم قبول است
  2. یک عدد گوگل ریدر به نمایندگی از صنف فیدخوان های مقیم مرکز
  3. یک عدد فید که در اینجا فید همین وبلاگ به آدرس http://feeds.feedburner.com/ITpedia کارمان را راه می اندازد ( شما که نمی خواهید این وبلاگ را فراموش کنید؟ )
  • روش کار چیست؟
وارد اینترنت بشوید!!
به سایت گوگل ریدر رفته و در حساب خود وارد شوید. این حساب همان حساب Gmail شماست. اگر چنین حسابی ندارید از طریق سایت گوگل می توانید بسازید. در صورت نداشتن این حساب از بسیاری از امکانات سایت گوگل محروم شده اید ( ساختن چنین حسابی بسیار ساده است ولی اگر مشکلی داشتید می توانید همین جا بپرسید تا شخصا جواب بدهم )
حالا باید یک فید داشته باشید. ما از فید این وبلاگ ( http://feeds.feedburner.com/ITpedia ) استفاده می کنیم ولی شما برای پیدا کردن فید یک وبلاگ باید دنبال لوگوهای فید بگردید. یا دنبال جملاتی مانند در فید ما مشترک شوید یا خوراک یا چیزی شبیه به این باشید. کلماتی مانند RSS یا Atom هم عبارات دیگری هستند که شما را در رسیدن به فید یک وبلاگ یا سایت راهنمایی می کنند. کار ساده ای است. در آخر هر مطلب این وبلاگ هم نمونه ای از این علامات فید را می بینید. لوگوها منظور چیزهایی شبیه (rsslogo.gif ) است. اگر می خواهید خودتان را امتحان کنید سعی کنید فید همین وبلاگ را پیدا کنید. ( طبیعی است یک فید دیگر غیر از فید پایین مطالب! ). اگر پیدا نکردید حتما بپرسید تا به شما توضیح کاملتری بدهم. اگر نتوانید در یک وبلاگ فید را پیدا کنید کل این آموزش بدون نتیجه است. ( بشنوید ولی باور نکنید )
فیدبرنر هم یک فید که از روی فید وبلاگ ساخته شده  است. سعی کنید همیشه از فید فیدبرنر استفاده کنید. مهمترین دلیل آن است که اگر وبلاگ مسدود شد و شما مشترک آن بودید اگر وبلاگ نویس به جای دیگر نقل مکان کرد شما سریعا متوجه خواهید شد. برای این که بفهمید یک فید برای فید برنر است یا نه به اول فید نگاه کنید. اگر با آدرس http://feeds.feedburner.com  شروع شده بود ( مثل فید همین وبلاگ http://feeds.feedburner.com/ITpedia ) حتما برای فیدبرنر است.
خوب پس حالا شما یک فید دارید.
در گوگل ریدرتان ( قبلا وارد شدید. یادتان نیست؟ ) به دنبال عبارت Add subscription بگردید. اگر بر روی آن کلیک کنید شکلی مانند شکل زیر ظاهر می شود.
01.png
 در قسمتی که مشخص شده است آدرس فید ( اگر ادرس فید را ندارید از آدرس خود وبلاگ هم در گوگل ریدر می شود استفاده کرد) را بنویسید ( مطابق شکل زیر ) و بر روی دکمه Add کلیک کنید
021.png
 اگر همه کارها را درست انجام داده باشید بعد از چند ثانیه باکسی مانند شکل زیر برای شما باز می شود که اگر بر روی هر کدام از تیترها کلیک کنید مطلب برای شما باز می شود و شما می توانید به راحتی بخوانید.
03.png
این راحت ترین و پایه ای ترین کار است که شما باید با google reader خودتان بتوانید بکنید. بعد از این کار شما توانسته اید مطالب را در فیدخوانتان بخوانید. بقیه بسیار ساده است.
05.pngبرای شیر کردن مطالب ( به اشتراک گذاری با دوستان ) کافی است روی دکمه Share کلیک کنید.


بر طبق دانسته های من ، از من بی سواد ، تا افراد بسیار خبره اکثرا از گوگل ریدر استفاده می کنند و گوگل ریدر از پرمصرف ترین فیدخوانها است. از هر 2 خواننده این وبلاگ حداقل یکی از گوگل ریدر استفاده می کند. در حقیقت بر طبق آمار فیدبرنر من از هر 100 مشترک حدود 51 نفر از گوگل ریدر استفاده می کنند. با این حال به خاطر دوستانی که سوال فرمودند یک بار گوگل ریدر را به صورت ساده تا حرفه ای و یک بار هم اسنارفر ( به عنوان یک فیدخوان آفلاین ) معرفی خواهم کرد برای این که بدانید از هر 100 نفر حدود 7 نفر از اسنارفر برای خواندن مطالب این وبلاگ استفاده می کنند. بقیه 42 درصد بین بقیه فیدخوانها تقسیم می شود. ایشالله که شما هم از این به بعد خواننده فید این وبلاگ شده باشید ( دیگر انقدر توی متن از فید این وبلاگ اسم بردم که خودم هم از رو رفتم ). در هر حال با فید شما مطالب هیچ وبلاگی را از دست نمی دهید.
حالا وقت خفه کردن وب است :) 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نصب دوربین در مدارس ( کاریکاتور)






ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

داستان بزبزقندي را تعريف مي كردم




براي خواهرم داستان بزبزقندي را تعريف مي كردم ...از اسم هاي شنگول و منگول وحبه انگورخيلي خوشش اومده بود...هي درخواست مي كرد داستان را براش تكرار كنم ...پيش خودم گفتم اين طوري نميشه برم كتاب بزبز قندي را براش بگيرم خودش بيشتر لذت ببره ...بازار را زير و رو كردم كتاب بزبزقندي گيرم نيومد ...عوض اين كتاب ، بازار پر بود از كتابهايي همچون: زامبي پسر جنگل- راهي به سوي الدورادو- سيندرلا- شرك 1و2- سفيد برفي و هفت كوتوله و..... كتاب فروش گفت: دنبالش نگرد پيدا نمي كني ...بچه هاي امروز ديگه بزبزقندي نمي خونن!!!!
به راستي چرا داستان هاي قشنگ سالهاي پيش نه تو كتاب داستان وجود دارد نه تو كتابهاي درسي مدارس....به مورد پايين خوب توجه كنيد.
حسنک کجایی؟ گاو ماما می کرد،گوسفند بع بع می کرد، سگ واق واق می کردو همه فریاد می زدند حسنک کجایی؟شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید .او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او موهای خود را گلات می کند .دیروزکه حسنک با کبری چت می کرد. کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است .کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود. اونمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریز علی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت. ریز علی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد ریز علی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت قطار به سنگ ها بر خورد کردو منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند. اما ریز علی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریز علی مهمان نا خوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد!او کلاس بالایی دارد او فامیل های پول دار دارد.او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در  کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد!!!!!!


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آمریکا رفتن خیلی مهم نیست بلکه شاید بدتر باشد



برگرفته از tahdig.com


خیلی وقت است دلم می خواهد این را بنویسم. آمریکا آمدن نه خیلی کار مهمی است نه خیلی بی اهمیت. برای کسی که اینکار را می کند یا در فکرش است معنی دارد و بس.
آدمها – شاید بهتر است بگویم ایرانیها- به دلایل مختلفی می آیند اینجا.
یکی می آید که درس بخواند. چون رشته ی مورد علاقه اش در ایران نیست یا اینقدر ورود به دانشگاه در ایران سخت است یا اصلاً دلش می خواهد تجربه ی دانشگاه آمریکایی را داشته باشد.
یکی می آید اینجا برای اینکه ازدواج کرده و همسرش اینجا است و یا نمی خواهد یا نمی تواند ایران زندگی کند.
یکی می آید اینجا چون بقیه ی خانواده اش اینجا هستند و دلش می خواهد کنار آنها باشد.
یکی ...
یک عده ی کثیری هم می آیند اینجا چون می خواهند ایران نباشند و فکر می کنند که اینجا کشور آزادی و مهد ترقی است. برخی ها می آیند که فقط ممه هایشان را بندازند بیرون وخوشحالند ازینکه در جایی زندگی می کنند که مجبور نیستند مانتو شلوارو مقنعه بپوشند ولی یهو می خورد توی ذوقشان وقتی که مدیر اداره شان بهشان ایراد می گیرد که یقه ات برای محل کار خیلی باز است!
برخی می آیند اینجا که دلشان خوش باشد که می توانند مثل آدم بروند توی یک مغازه و هرچقدر دلشان خواست مشروبات الکلی بخرند اما وقتی می روند توی همان مغازه و طرف ازشان می خواهد که یک مدرک شناسایی معتبر عکس دار نشان بدهد که سنشان قانونی هست (یا احتمالاً اصلاً مدرک معتبری دارند که ارائه کنند یا نه) می خورد توی ذوقشان !
بعضی ها می آیند اینجا که اینترنتشان آزاد و سریع باشد و دم به دقیقه پیغام " مشترک گرامی سایت مورد نظر در دسترس نیست" نبینند اما یادشان می رود یا نمی دانند که اینجا آنقدرها که فکر می کردند آزاد نیست و نباید در محل کارشان آن سایتها را نگاه کنند و توی ذوقشان می خورد وقتی از محل کارشان اخراج می شوند!
ازین عده ای های مختلف من و شما زیاد دیده ایم اما تعداد آدمهایی که خر می آیند و گاو می روند را نمی دانیم. خدای نکرده بهتان بر نخورد و قسمت حقوق بشری قلبتان درد نگیرد این ها را می خوانید ها اما من فکر می کنم وقتی آدم از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل می شود باید یک فرقی بکند تا وقتی که از دانشگاه علی آباد کتول فارغ التحصیل می شود. نه؟ اگر توی ایران نمی توانستید کاره ای بشوید یا حتی نتوانستید چهار تا حرف درست بزنید و همه اش را انداختید گردن حکومت و دولت و فرهنگ و همسایه و ... اینجا که این خبرها نیست. یک تفاوتی بکنید از آنچه که قرار بود در ایران بشوید و حقتان را خوردند و نشدید!
خانم ش سیگار به دست و شاکی ازینکه چرا شوهرش آنقدر پول در بساط ندارد که ایشان بتوانند ممه هایشان را عمل کنند می گوید: " من اگر ایران مانده بودم دق می کردم." می پرسم: "چطور؟" پاسخ می دهد: " من تحمل مانتو روسری را ندارم. من افسرده می شدم." می گویم: " راستش ببخشید که من اینقدر رک و راست حرف می زنم اما من یک چیزی در کله ام هست دیگر من را می خورد اگر به زبان نیاورمش. الان افسرده نمی شوی که بچه هایت هرچه بزرگتر می شوند تو را مامان بی سواد می شناسند که نمی تواند دو تا کلمه به قول بچه ها "نورمال" (انگلیسی) حرف بزند؟ منظورم اینست که اگر ایران بودی اقلاً زبان دور و بری هایت را می فهمیدی و از همه مهمتر بچه هایت! این افسردگی اش بیشتر از افسردگی ناشی از مانتو روسری نیست؟ " خانم ش دلش به هم می خورد و می دانم که می خواهد بالا بیاورد ازین یادآوری بی رحمانه اما پیشانی اش تکان نمی خورد. عین عروسکهای چینی چون به قول خودش عصب بالای ابرویش را کشته و دیگر نمی تواند اخم کند! همینطوری مرا نگاه می کند.
آقاجون با اینکه من هیچ دل خوشی ازش نداشتم همیشه به همه ی نوه ها و بچه هایش می گفت: هر کاره ای می خواهید بشوید بشوید اما نمره ی یک آن بشوید. می خواهید پینه دوز بشوید بشوید اما با عشق پینه دوز بشوید و آنهم نمره ی یک آن! آنطوری که وقتی خواستید بمیرید چهارتا کفش از دست کار شما در این دنیا بماند که صاحبش دلش نیاید آن را بیندازد دور! تا روزی که من ایران بودم و ده دوازده سالی بود آقا جون از دنیا رفته بود هنوز چندتا ساختمان قدیمی از سر پیچ شمیران به بالا باقی مانده بود که بابا با افتخار می گفت: معمار این ساختمان پدر من بوده!
ساختمان قدیمی که ما و عموها و در آن زندگی می کردیم و بر و بچه ها به آن می گفتیم قلعه ی هزار اردک را وقتی می خواستند خراب کنند به گریه افتاده بودند. هیچ بولدوزری داغونش نمی کرد.
به نظرم آدم باید یک طوری زندگی کند که قبل از اینکه آن نفس آخری را خواست بدهد بیرون یک چیزی در زندگی اش باشد که بتواند به آن افتخار کند و این وسط آنها که از موهبت های بیشتری برخوردار بوده اند مسئولیت سنگین تری نسبت به خودشان و این دنیا دارند. آن چوپان بی سوادی که در صحرا به دنیا آمده و در صحرا از دنیا رفته به اندازه ی خودش و تو که آن قسمت بی ادبی دنیا را پاره کردی و زمین را به آسمان دوختی که من باید از ایران بروم آخر دنیا هم به سهم خودت خیلی بیشتر از خیلی های دیگر. مگر می شود آدم گاو به دنیا بیاید و گوساله از دنیا برود و افسرده نشود؟ 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

آفرین به مبتکر این بنر






ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

راه‌کارهای مبارزه با جنبش سبز



 - نام؟
- سید محمد.
- به‌به سید هم که هستی. خجالت نمی‌کشی از این کارها می‌کنی؟
- کدام کارها؟
- اینجا توی پرونده‌ات نوشته شال «سبز» بسته‌بودی توی قهوه‌خانه که گرفته بودندت.
- بابا جناب سروان، من «سید» هستم. شصت سال است شال سبز می‌بندم. آقام خدا بیامرز هم شال سبز می‌بست، آقاش خدا بیامرز هم شال سبز می‌بست. اصلا شال سبز بستن…
- خفه‌شو مردکه مزدور خارجی. سرباز محمدی! این مردک را ببر کاری کن که فردا اعتراف کند سید که نیست هیچی نسلش به ابوسفیان می‌رسد.
****
- نام؟
- عباس.
- آشغال کثافت شکر نعمت وانت و کار و زندگی را اینجوری می‌گزاری؟
- بابا مگر من چه‌کار کرده‌ام جناب سروان؟
- دیگر می‌خواستی چه بکنی؟ بلندگو دست گرفته‌ای توی خیابان داد زده‌ای «سبزی پلو»، «سبزی قورمه»، «سبزی کوکو»، «سبزی آش». یعنی چه این همه «سبزی سبزی» می‌کنی روز روشن وسط خیابان؟ یک آشی برایت بپزم که رویش یک وجب مسهل باشد. سرباز رسولی! این مردک را برش دار ببرش. فردا صبح باید اعتراف کند که سبزی‌هایش را از یک مزرعه‌دار صهیونیست در بلژیک خریده.
****
- نام؟
- محمد‌علی.
- شغل؟
- مسافرکش.
- بگو دیگر. نه. خجالت نکش. بگو که با ماشین «سبز» داشتی مسافرکشی می‌کردی. بگو.
- خوب جناب سروان اینجوری باشد که اسکناس هزار تومانی هم سبز است.
- سرباز حسینی! این کثافت نجس رو بردار ببر با ماشینش از رویش رد شو تا بفهمد مسافر کشی با ماشین سبز یعنی چه.
******
- نام؟
- حاجی ستار.
- پدرجان شما دیگر چرا؟ از شما دیگر بعید است با این سن و سال.
- چی بعید است؟
- همکاری با جنبش سبز؟ آب پاشیدن بر روی مامور قانون؟ حین انجام وظیفه؟
- چی جناب سروان؟ بلندتر بگو من گوش‌هایم سنگین است.
- چرا با جنبش سبز همکاری می‌کردی؟
- جنبش دیگر چیه پسر جان؟ این حرف‌ها دیگر از من پیرمرد گذشته. من ۸۸ سالم است. از من مدت‌ها است که دیگر نمی‌جنبد. راستی جناب سروان، شما قرصی چیزی سراغ‌ دارید که کمر…
- سرباز مصطفوی! این پیر مرد دو پاره استخوان را برش دار ببرش آنقدر رأفت ورزی باهاش بکن که اعتراف کند با تیمور لنگ لواط کرده. نه. صبرکن. نمیرد یک وقت اینجا. یک کاری کن که اعتراف کند با ناصر‌الدین‌شاه قاجار سر و سر عاشقانه داشته.
*****
 - نام؟
- کامبیز.
- شغل؟
- استاد زیست‌شناسی دانشگاه.
- آقای دکتر شما دیگر چرا؟ این مزخرفات چیه که توی کله بچه‌های مردم می‌کنی؟
- جناب سروان کدام مزخرفات؟ من دیروز داشتم درس می‌دادم که یک‌ دفعه یکی از دانشجویان بسیجی‌ به سمت من حمله کرد و کتکم زد. چشم باز کردم دیدم توی این زیرزمین هستم جلوی شما.
- زرت و زرت زیادی نکن دکتر جان. گ… الکی خوردی صحبت کلاس را به سمت «برگ درخت» و چرائی سبز بودن آن برگرداندی. سرباز نصیری!  یک دو واحد زیست‌شناسی صحرائی برای دکتر ما بگذار تا اعتراف کند رنگ سبز برگ‌های خانه‌شان را از اسرائیل وارد کرده. کابل نمره چهار برای آقای دکتر بردار. جون و جریق ندارد تلف می‌شود روی دست‌مان می‌ماند.
*****
- نام؟
- خیرالله.
- شغل؟
- هان؟
- کارت چیه؟
- ها کارگر ساختمانم مهندس.
- تو هم آره؟
- نه؟
- سرباز نجاتی! بیا این پسرخاله‌ دهاتیت را بردار ببر خشتک شلوار سبز رنگش را جر بده تا ک… برهنه برگردد همان دهات‌شان.
****
 - نام؟
- کامبیز.
- جونم؟ کامبیز توئی؟ واه! به قیافه‌ات نمی‌آید اهل سبز و سبز کاری باشی. چی داری توی پرونده‌ات؟
- جناب سروان نشسته‌بودیم توی کافی‌شاپ با یک داف مشتی که یک‌دفعه مامورها ریختند اون‌ تو. فکر کردم بخاطر حجاب مجاب است. اما من رو گرفتند بجای دافه.
- آهان اینجا نوشته شعر و شاعری خوانده‌ای هپروتی.
- خوب تقصیر من چیه که سهراب سپهری گفته «من چه سبزم امروز»؟
- ا؟ تو چه سبزی امروز؟ سرباز غلامی! این بچه مزلف رو بردار ببرش. تا دو ساعت دیگر باید اعتراف کند سهراب که هیچ، رستم هم که هیچ، اسمش «بابای زال» سپهری است.
****
- نام؟
- مجتبی.
- حرفه؟
- سیم‌کش منازل. جناب سروان سیم میم برقی چیزی توی خانه‌تان ایراد…
- خفه شو مرده‌شور برده. حالا دیگر سیم برق سبز برای خانه‌ها کار می‌کنی؟
- جناب سروان به موت قسم رفتم لاله‌زار سیم این نمره‌ای فقط سبزش بود. گفتند تحریم‌ هستیم کارخانه فقط سبز…
- سرباز حق‌گو! این جنازه را می‌بریش آنقدر سیم برق بهش وصل می‌کنی که اعتراف کند لامپ است.
***
- نام؟
- هی‌هی‌هی. ماه مبارک سه ماه و سیصد و شونصد.
- کثافت با من شوخی نکن‌ها. چرا جرت و پرت می‌گوئی؟
- هو‌هو‌هو. قی‌قی‌قی. من آبجی اقدس نانوا را با حلورده می‌خورم. باران بر گاز خانه ما قورباغه است. جی جی جی.
- سرباز منتقم. این دیوانه را دیگر چرا گرفته‌اید آورده‌اید اینجا؟ این بابا که عقلش پاره‌سنگ بر می‌دارد. کنترل آب دهانش را هم ندارد.
- جناب سروان این را از دست کسبه محل نجاتش دادیم آوردیمش اینجا که بلائی سرش نیاورند.
- چه‌کار کرده مگر؟
- قربان زده با سنگ چراغ سبز مسجد محل را شکانده. کسبه هم گذاشته‌اند دنبالش.
- چه‌کار کرده؟
- چراغ سبز مسجد را با سنگ شکانده.
- خدا را صدهزار مرتبه شکر. میان این همه آدم خل و چل یک آدم عاقل ضد جنبش سبز پیدا شد. اسمش چیه؟
- رحیم خله بهش می‌گویند.
- رحیم‌خان، برادر رحیم؟ خیلی نوکرتیم‌ها. خسته نباشی دلاور. سرباز منتقم. همین الان با سرباز وحدتی ماشین پاسگاه را بر می‌دارید این شیرمرد را می‌بریدش مغازه آقا جبار می‌گوئید جناب سروان سلام رساند دو تا کیک و نوشابه به حساب پاسگاه برای این بنده خدا می‌گیرید. گشنه بنظر می‌رسد این برادرمان. بعدش هم می‌بریدش پیش حاجی ببینیم می‌شود بفرستیمش میان نیرو‌های مخصوص حاجی یا نه. اصلا بگذار خودم الان به حاجی زنگ بزنم. الو حاجی؟ یکی را دارم برایت می‌فرستم ماه. پدر جنبش سبز را این‌‌جور آدم‌ها می‌توانند در آورند… توی راه است.


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نشد که بشه


راننده تاکسی ، تبدیل شده بود به یکی از آن آدم هایی که نورون های اعصاب آدم را زیر پا له می کنند. من ردیف صندلی عقب، درست پشت او نشسته بودم. مرتیکه ی پدرسگ داشت سیگار می کشید و وقتی خاکسترش را از پنجره می ریخت بیرون، وزش باد صاف می آوردش تو صورت من. من آبم با دود سیگار تو یک جوب نمی رود. چه برسد به این که خاکسترش هم پرت شود تو صورتم. کاری که باید می کردم این بود که می گفتم ماشین را متوقف کند، پیاده می شدم، پیاده اش می کردم و بعد یقه اش را می گرفتم و یک ایپون سئونوگه روش اجرا می کردم تا دل و روده اش بریزد رو آسفالت. هر چه باشد زمانی جودوکار بوده ام و کمربند زردم را هم گرفته ام. مرتبه ی کیو نه.
البته باید به نکته ی مهمی اشاره کنم. راننده تاکسی یکی از این درخت های استوایی بود که آدم نمی داند نوکش به کدام یک از طبقات آسمان منتهی می شود. سیبیل کلفتی هم داشت. برای همین ترجیح دادم بی خیال قضیه ی ایپون سئونوگه بشوم. بعد تصمیم گرفتم کاملا مودبانه بهش بگویم: "دوست عزیز لطفا سیگارتان را خاموش کنید، صرفا به این خاطر که صورت من به خاکستر محترم سیگار اصابت می نماید." ولی باید به این نکته توجه داشته باشید که وقتی ساعت ده شب تو تهران، خط ولی عصر فاطمی را سوار می شوید و راننده یک درخت استوایی با سیبیل های پرپشت است، چنانچه بخواهید با طرف با چنین ادبیاتی صحبت کنید، دخلتان همانجا در می آید. واضح تر عرض کنم، ترتیبتان داده می شود. چه یک دختر سانتی مانتال باشید، چه یک گوریل عصبانی و به شدت اخمالو.
نهایتا تصمیم گرفتم دود سیگار را بدهم تو ریه هایم تا یک مقداری مجاری تنفسی ام توسط آن استریل شود. صورتم را هم توجیه کردم که خاکستر سیگار را برای چند دقیقه ای تحمل کند.
ولی مشکل فقط دود سیگار و خاکستر آن نبود که. طرف یک آهنگ درب و داغان انداخته بود بالا که اعصاب برایم نگذاشته بود. خواننده اش فکر کنم جواد یساری بود. این بیت مزخرف را راه به راه تکرار می کرد:
نمی دونم حالا شبه یا روزه – دلم برای سادگیم می سوزه.
فکر کنید. یک مشت خاکستر بریزد تو صورت آدم و بعد جواد یساری یا یک همچو کسی بیخ گوش آدم داد بزند که "نمی دونم حالا شبه یا روزه، دلم برای سادگیم می سوزه."
برای یک لحظه به فکرم زد که بروم جودو را ادامه بدهم و حداقل کمربند سبزی، بنفشی چیزی بگیرم. باید اعتراف کنم با کمربند زرد نمی شد رو چنین درخت استوایی ای ایپون سئونوگه اجرا کرد.
"نمی دونم حالا شبه یا روزه." جمله ی مسخره هم افتاده بود رو زبانم و ناخودآگاه تکرارش می کردم. در چنین وضعیت افتضاحی راننده تاکسی شروع کرد به لاسیدن با دختر خوشگلی که بغلش نشسته بود. دختره بهش محل سگ هم نمی گذاشت. ولی راننده دست بردار نبود. به سیگارش پک می زد، دودش را تو دهن دختره خالی می کرد و بعد با صدای نکره بهش می گفت "فلان جا شربت می دهند، آن یکی مغازه شیرکاکائو می دهد انگار. این یکی چای می دهد." به خاطر عید نیمه ی شعبان. چشمش افتاده بود دنبال شربت و شیرکاکائو و چای. بدترین چیزی که آن موقع می توانست اتفاق بیافتد این بود که کنار یکی از همین هایی که نوشیدنی می دادند، پارک کند و به ما مسافران بگوید  منتظر باشیم تا آقا بروند شیرکاکائو بگیرند. یعنی اگر چنان کاری می کرد به جان خودم، صرف نظر از اینکه طرف درخت استوایی باشد یا بوته ی هندوانه، می گرفتم ایپون سئونوگه را روش اجرا می کردم.
شانس آورد.
"نمی دونم حالا شبه یا روزه – دلم برای سادگیم می سوزه." یعنی شاعر این بیت یک اپسیلون هم به خودش زحمت نداده کیفیت شعرش را مقدار کمی هم که شده بهتر کند؟ طرف احتمالا تو حمام داشته سنگ پا می کشیده که بیتی تو همین مایه ها به ذهنش خطور کرده است. بعد از نیم ساعت که از حمام آمده بیرون، رفته بیت اختراعی اش را رو یک کاغذ نوشته. با این تفاوت که به خاطر کند ذهنی بیش از اندازه اش، تعدادی از کلمات بیت هم یادش رفته یا پس و پیش شده است. نتیجه ی پایانی شده است اینی که افتاده تو زبان من و به همین راحتی ها هم از زبانم نمی رود بیرون: "نمی دونم حالا شبه یا روزه – دلم برای سادگیم می سوزه."

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

هوگو




به قول یکی از دوست هایم ما همه مان مثل سریال های ایرانی فکر می کنیم. یک سری آدم خوب داریم. یک سری آدم بد. که آدم های بد هم آخر سریال از بد بودن دست بر می دارند و تبدیل می شوند به آدم های خوبی که از کارهای بدشان کلی پشیمان اند.
ولی مثلا به سریال لاست و شخصیت هایش یک نگاهی بیاندازید. آیا می شود بین مسافران هواپیمایی که تو جزیره سقوط می کند آدم خوب را از آدم بد جدا کرد؟ یک وقتی حال آدم از یکی شان به هم می خورد... بعد می بینی تو سیزن بعدی از همان یارو چقدر خوشت آمده است. اکثر کاراکترهای لاست خیلی به واقعیت آدم بودن نزدیک تر هستند.
اگر ازم بپرسید که بیشتر شبیه کدام یک از این کاراکترها هستم خودم را جای شخصیت های دختر پسند جک و سعید و ساویر نمی گذارم. فکر می کنم بیشتر شبیه هوگو هستم. خوش مشرب، خوش گذران و در عین حال ترسو و مقداری بزدل. کسی که غذا و خوراکی در قسمت بالای مثلث مزلوی زندگی اش قرار دارد. کسی که اکثرا هم سعی می کند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. کسی که همیشه خودش را از صف اول می کشاند کنار. در رابطه با دخترها هم مشکل دارد. آنقدر لایت است که اکثر دخترها به چشم برادر بهش نگاه می کنند. و این به نظرم بیش از هر چیز دیگر آزار دهنده است.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

منطق شاش جهت تمدد اعصاب



موقعی که چهار سالم بود تبدیل شده بودم به یک معضل اساسی برای خانواده. هر وقت کتک می خوردم یا باهام دعوا می کردند، تقریبا بعد از نیم ساعت می رفتم گوشه ی دنجی از خانه را گیر می آوردم، شلوارم را می کشیدم پایین و می شاشیدم به در و دیوار و فرش و اسباب و اثاثیه.
واقعا روش خوبی  برای انتقام گیری بود. هیچ چیزی بهتر از این کار نمی توانست لج پدرم را در بیاورد. و برای خود من هم خیلی خوب بود. نتیجه اش به اندازه ی کسی که پنجاه ساعت برود کلاس یوگا و تمرین تمدد اعصاب کند، مثبت بود.
هر چند ممکن بود برای همین کار یک فصل کتک حسابی دیگر هم بخورم. ولی باز برای انتقام گرفتن آن کتک حسابی، می شاشیدم به یک جای دیگر خانه. و دوباره یک کتک حسابی دیگر. و بعد یک خراب کاری و انتقام گیری دیگر... طی این تسلسل پایان ناپذیر بود که بزرگ شدم و کم کم اصول یک زندگی متمدنانه را یاد گرفتم.
می دانید، برای متمدن شدن همیشه باید از جاده ی توحش عبور کرد...
 زمانی که متمدن شدم، مثل بچه ی آدم رفتم توی دست شویی، کارم را انجام دادم. و از همان وقت از کسی که با منطق شاش با همه چیز روبرو می شود، تبدیل به دیپلمات متشخصی شده ام که سعی می کند تمام مشکلات را از راه مذاکره حل و فصل نماید.
ولی صمیمانه اعتقاد دارم در زندگی متمدنانه یک روز آدم به این نتیجه می رسد که هیچ کدام از این دیپلماسی ها به نتیجه ی قابل قبولی نرسیده است. که در طول زندگی، طرف های مذاکره فقط به ریش نداشته ی آدم خندیده اند... آن وقت است که من دوست دارم بروم در ارتفاعات توچال، رو به تهران بایستم، شلوارم را بکشم پایین و برای چندین روز، شاید یک هفته یا بیشتر، به کل شهر بشاشم.
مثل یک جور اعتکاف که آرامش درونی آدم را تامین کند.  


راستی جریان اون بسیجیه رو شنیدین که دوران جنگ پشت سنگر ها دستور داشتن با شاششون شعارهای انقلابی بنویسند؟ خلاصه اش اینکه یک آخوندی بود با اینها که متوجه شده بود این بسیجیه هی میره میشاشه ولی با شاشش شعارهای انقلابی نمینویسه. دو سه بار بهش تذکر میده که شاشش رو نباید تلف کنه و این حرکات ضد انقلاب و ضد اسلامی هست، تا یکروز که دیگه خیلی شدید گیر میده به بسیجیه، بسیجیه بیچاره با خجالت و شرمندگی آخونده میگه «بالاخره مجبورم کردی حقیقتش رو بهت بگم، واقعیت اینه که من سواد ندارم! بیا، اینو بگیر خودت هرچی دلت میخواد بنویس هم منو راحت کن هم خودتو».




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

7توصیه كلیدی به سرهنگ نیویورک



محمود فرجامی در آی طنز نوشت::
معمر قذافی، سرهنگ و رئیس جمهور و رهبر مادام‌العمر لیبی امسال هم در سخنرانی سازمان ملل متحد خود شیرین‌كاری كرد. شیرین‌كاری چنین شخصیت‌هایی معمولا به صورتی است كه به قول ناصرالدین شاه همه چیزشان به همه چیزشان بیاید. البته ناصرالدین شاه این جمله‌ی تاریخی را به صورت «همه‌چیزمان به همه‌چیزمان می‌آید» گفته بود كه چون خوشبختانه ما از این لحاظ به مرز خودكفایی رسیده‌ایم آن را صادر كرده و با تغییر ضمیر، باعث شده‌ایم دیگران هم از آن مستفیض شده و همه چیزشان به همه چیزشان بیاید.
رئیس جمهور لیبی از این لحاظ سخنرانی‌اش به سایر چیزهایش آمده كه به جای 15 دقیقه زمان مقررش، 135 دقیقه سخنرانی كرده است و در سخنانش همه چیز و همه كس ، از شورای امنیت سازمان ملل گرفته تا غرب و كل جهان را زیر سوال برده است. قذافی گفته است دموكراسی در جهان (یا به عبارت بهتر: همه‌ی جهان بجز لیبی و نهایتا با اندكی ارفاق كوبا و ونزوئلا كه رهبرانش با او میانه خوبی دارند) وجود ندارد و شورای امنیت در واقع شورای ترور است و به نمایندگان سایر كشورها هم گفته شما الان ذهنتان كار نمی‌كند و حرف‌های مرا نمی‌فهمید. حتی در پایان سخنرانی‌اش منشور سازمان ملل را هم كه در دست داشته پاره كرده و دور ریخته است. حاضران هم طبعا یا سالن را ترك كرده‌اند و یا برای انبساط خاطر از دیدن عجایب المخلوقاتی با آرایش عجیب كه حرف‌های خنده‌دار می‌زند سرجایشان نشسته‌اند.
با این‌حال و از آنجایی كه لیبی هم یكی از كشورهای دوست و برادر ماست و حتی قرار است همین برادر مبارز و مسلمان (كه سابقا گفته می‌شد امام موسی صدر را دزدیده) چند ماه دیگر با عزت و احترام به دعوت رئیس دولت ما به ایران سفر كند؛ از سر خیرخواهی چند نكته كاربردی برای بهبود وضعیت سخنرانی‌های برون‌مرزی را خدمت جناب قذافی ارائه می دهیم، كه البته قابل استفاده برای همگان است:

1- در هنگام سخنرانی، به جای آنكه گمان كنید برای مشتی گوسفند دارید سخنرانی می‌كنید به این فكر كنید كه ممكن است حاضران انسان باشند و از فهم و شعور متوسط انسانی برخوردار باشند و طبعا از فرافكنی و وارونه جلوه دادن حقایق خوششان نیاید.
2- در صورتیكه عمل به توصیه بالا برایتان عملی بود سعی كنید در هنگام سخنرانی به خودتان بقبولانید انسان‌های حاضر الزاما انسان‌هایی ساده‌لوح یا تحت سیطره شما نیستند كه مجبور باشند سخنان شما را تایید كنند. علاوه بر این ممكن است بدانند شما كی هستید و از كجا آمده‌اید و با چه ترفندهایی به موقعیت كنونی در مملكتتان رسیده‌اید.
3- قرار نیست دیگران به معتقدات دینی و بومی و قبیله‌ای شما اعتقاد داشته باشند یا دوست داشته باشند در یك سخنرانی رسمی سیاسی به آنها گوش بدهند. وردهای قبیله‌ای، دعاهای مذهبی، آوازهای بومی و حالات عرفانی‌تان را برای خودتان محترم نگه دارید و برای دیگران از چیزهایی حرف بزنید كه برای یك جلسه رسمی سیاسی مورد انتظار است.
4- متهم كردن دیگران هنر نیست، به خصوص در جایی كه محل اتهام زنی نیست. با این حال اگر به مسائل حقوقی و قضایی و عدالت زیاد علاقه دارید اول اتهامات سنگینی كه متوجه شماست را پاسخگویی كنید بعد به اتهام‌زنی علیه دیگران اقدام كنید. مثلا خوب نیست كسی كه با كودتا در ممكلت خودش رییس جمهور شده و متهم به ربودن امام موسی صدر و انفجار لاكربی و سربه نیست كردن مخالفان است، دائما دم از دموكراسی و معنویت و سایر چیزها بزند.
5- اینكه دیگران در هنگام سخنرانی شما سالن را ترك كنند الزاما دلیل برحق بودن حرف‌های شما و ناحق بودن دیگران نیست كه جای افتخار داشته باشد. مساله ممكن است به حق و ناحق مربوط نشود و صرفا در حوزه "جفنگ‌گویی" قابل بررسی باشد كه در این صورت می‌تواند باعث سرشكستگی هم باشد. به خاطر داشته باشید «اعتماد به نفس» وقتی از سطح خاصی بالاتر برود معمولا مولد «بلندپروازی‌های مضحك» می‌شود كه آن هم به نوبه‌ی خود در تولید «جفنگ‌» نقشی اساسی دارد.
6- وقتی سخنرانی تان تمام شد، صرفا به كف زدن و به‌به گفتن هیاتی كه از كشورتان به همراه خودتان آورده اید توجه نكنید، به انبوه صندلی‌های خالی و معدود جماعتی كه دارند می خندند و تفریح می‌كنند هم توجه كنید. شاید چیزی دستگیرتان شود.
7- اگر یك هموطن چنین نكاتی را به شما گوشزد كرد به اتهام همسویی با بیگانگان و اقدام علیه امنیت ملی لیبی و تحقیر ملیت خود و سایر برچسب‌هایی كه موجود است دستگیر، شكنجه و سربه نیستش نكنید. به جای این كارها سعی كنید یك بار هم كه شده به توصیه چنین افرادی عمل كنید تا به جای به زحمت افتادن برای مبارزه با عوامل موهومی تحقیر ملی، خودتان تبدیل به بزرگترین عامل واقعی تحقیر ملی نشوید!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

توسط کردان معنا شد: سگ در فرهنگ آکسفورد !‌



یكی از كارهای مطبوعات و رسانه های دیجیتال احمق و بیشعور در كشور ما، جنجال درست كردن علیه نیروهای صادق و خدوم و شریف و تحصیكرده و دلسوز و ماخوذ به حیاست و جنجال اخیر بر سر نامه دكتر هم در همین راستا باید ارزیابی بشود.

یك مقام فرهنگی در نهاد ریاست جمهوری ضمن اعلام این مطلب به خبرنگار گافنیوز گفت: «چندی‌ست كه این رسانه‌های خاك بر سر مجددا بر سر این شخصیت علمی كشومان كه بی‌شك باعث جاودانه شدن نام آكسفورد در محافل قانونگذاری و قضایی ایران و جهان شد، جنجال به پا كرده‌اند كه بهانه‌ مضحكشان این‌بار پاراف نامه‌ای به خط ایشان بود كه عده‌ای از زیردستان خود را سگ خطاب كرده است.»

وی ضمن تایید وجود چنین نامه‌ای گفت: همان طور كه ملاحظه می‌شود، دكتر كردان در پاراف این نامه نوشته‌اند: « تعجب می كنم چك صادره 88/4/30 چرا امروز آنهم با كنكاش دفتر و با استفاده از سگ های پول مزاج كشف می شود كه بنظرم باید سگ های جدید را بجای یافتن در امور مالی تربیت كرد» كه از این نوشته معلوم می‌شود این برادر ارزشی و مدیر لایق در همان متن كوتاه به نكات تربیتی اشاره كرده‌اند و معلوم می‌شود به امر تعلیم و «تربیت» حتی در امور مالی معاونت اداری مالی ریاست جمهوری نیز عنایت ویژه‌ای دارد.

این مقام فرهنگی افزود: « این رسانه‌های الاغ هم با سوء استفاده از آزادی نسبتا مطلقی كه در كشور ما به وجود آمده، همین را كردند توی بوق و كرنا؛ انگار كه چه اتفاق عجیبی افتاده است. در حالی كه رئیس برای همین رئیس است كه هر چه دلش خواست، به زیردستان بگوید و اگر لازم شد حتی توی لوله هم بكندشان، خصوصا اگر تحصیلكرده هم باشد.»

وی در عین حال تاكید كرد كه سگ مذكور در نامه دكتر كردان از نوع سگ‌های معمول نبوده و تصریح كرد: « اصلا سگی كه این برادر عزیز به كار برده به معنای سگی كه به معنای مصطلح است، نیست و معنای دیگری دارد. هر علم و فن و رشته‌ای دارای اصطلاحات تخصصی خود است كه شاید در زبان عوام كالانعام درست و صحیح معنا ندهد. مثلا «ماوس» در حوزه‌ كامپیوتر نام وسیله‌ مفیدی است كه روزانه میلیون‌ها خانم در سراسر دنیا آن را به دست می گیرند. در حالیكه همین ماوس در زبان انگلیسی به معنای موش است كه بعید است هیچ زنی دوست داشته باشد روزانه چند ساعت دستش را روی این جانور بی حیا و سایر جانورها بگذارد. در مورد علم مدیریت و به خصوص به شیوه‌ ایرانی و امروزی آن، كه مخلوطی از صفا و صمیمت و اخلاص و برادری به شیوه سنتی و هیاتی با نظم و دقت و دیسیپلین به شیوه مدرن و اروپایی است هم اوضاع بر همین منوال است كه متاسفانه برخی الاغ‌ها آن را مد نظر قرار نمی‌دهند. به مصداق شعر عرفانی "صورتی در زیر داره اون لامصبی كه در بالاستی" معانی این قبیل اصطلاحات آن چیزی نیست كه در بالا دیده می‌شود و صورتی كه در زیر میز دارند، معنا و مفهوم اصلی شان است. به ویژه آنكه با هجوم خدمت‌آمیز گسترده تحصیل‌كردگان دانشگاه‌های ایرانی و خارجی -كه همگی مسلط بر زبان انگلیسی هستند- به سمت پست های مدیریتی، خداتا واژه از این زبان لعنتی وارد حوزه‌ مدیریت شده است.»
این مقام فرهنگی و ادبی شاغل در نهاد ریاست جمهوری در همین رابطه خبر از انتشار لغت‌نامه‌ ویژه‌ای برای شناخت بهتر اصطلاحات مدیران دولت مهرورز و خدمتگزار داد و گفت: « به همین منظور برای تنویر افكار خصوصی و عمومی علاوه بر تعریف اصطلاح سگ آقای كردان، معنای سایر اصلاحاتی كه احتمالا بعدا موجب سوءتفاهم خواهند شد را هم با همكاری بخش مدیریتیشن دانشگاه آكسفورد سگ پدر توضیح داده‌ایم.»


بنا بر بخش‌هایی از این لغتنامه كه با همیاری بخش فرهنگی نهاد مذكور در اختیار گافنیوز قرار داده شد، معانی برخی از اصطلاحات مورد نظر از این قرار هستند:


SAG : كارمند شریف و دقیقی كه به دنبال اسناد مالی است.

BI PEDAR:  جمعی از ارباب رجوع‌های ناراضی

BIJA KARDE:  حق با ایشان است و پیشنهادهای سازنده ایشان باید مورد نظر باشد

KHAR عزیزانی كه با بنده هم‌عقیده نیستند
YABOO ALAFI دوستان بزرگواری كه معتقدند در كار ما نقص و ایراداتی وجود دارد

MIAM KHAFAT MIKONAM HA از اینكه در كارتان اینقدر دقت دارید سپاسگزارم

BISHIN BINIM BABA نظر شما قابل تامل است

IN GHALATA BE TO NAYOOMADE از اینكه بر روی بیت المال مسلمین اینقدر حساس و ریزبین هستید خوشحالم

ANCHOOCHAK كارمند عزیز و گرامی

MAGE MALE BABATE ما باید بیش از اینها مراقب حیف و میل در بیت المال مسلمین باشیم

MIZANAM BERI VARDASTE NANAT تشویقی مناسبی برای آسیب‌شناسی‌های دلسوزانه شما در نظر گرفته‌ام

GAVشخصی با نظرات مفید و ارزشمند اما مخالف ما

KHARMAGASE MAREKE شخصی كه با فضولی‌های بیجایش در فرآیند برنده شدن اقوام ما در مزایده دخالت می كند


GHALATE EZAFI وظیفه شناسی زیردستان در پیگیری اسناد مالی حوزه مدیریت

ALDANG شریف، با وجدان

JOOJE جوان

ZER ZERE EZAFI اظهار نظرهای كارشناسانه زیردستان

DIGE KHAFE SHO به اندازه كافی مستفیض شدیم



منبع: آینده نیوز

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

دانشگاه سبز/ کاریکاتور




طرح از نیک اهنگ کوثر







ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

ابرها، جاذبه توریستی شهری در استرالیا!



باورتان می‌شود که ابرها، مبدل به جاذبه توریستی یک منطقه شوند؟! اما ابرهای عجیب و غریبی که در این عکس‌ها می‌بینید و بر فراز شهر دورافتاده‌ای در استرالیا به نام Burketown مشاهده می‌شوند، پدیده عجیب و تا امروز توجیه‌نشده‌ای هستند که مبدل به اسباب جذب توریست برای ساکنان این منطقه شده‌اند! این ابرها به ابرهای Morning Glory موسوم هستند.

این ابرهای لوله‌ای، گاه بسیار طویل می‌شوند و طولی به اندازه ۶۰۰ مایل پیدا می‌کنند، آنها با سرعت ۳۵ مایل در ساعت می‌توانند حرکت کنند. آنها حتی در روزهایی که باد چندانی هم نمی‌وزد، دیده می‌شوند.

هر سال عده‌ای از توریست‌ها و خلبان‌ها برای «ابر»نوردی به این منطقه می‌آیند!

سایتی که ابرنوردی را تبلیغ می‌کند و سایت دیگری در مورد این ابرها


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نگاهی به انواع فیلم عاشقانه

 
 
يك فيلم عاشقي به روايت هندي:

دوتا پسر سر يك دختر دارن دعوا ميكنند و هم ديگرو رو جر ميدن كه يك دختر پاك و نجيب (كه معلوم نيست چرا با اين پاكي به دوتا پسر پا داده)داره گريه ميكنه و ميگه تورخدا بس كنين كه يكي از پسر متوجه خال توي دماغ اون يكي پسره ميشه و داد ميزنه"دادش" اونم خال توي دماغ او يكي رو ميبينه و با چشمي گريان داداششو بقل ميكنه و ميگه "باورم نميشه بعد از اين همه سال پيدات كردم. در اين زمان يك پير زن كور وارد صحنه ميشه و ميفته زمين و سرش به سنگي ميخوره و بيناييشو بدست مياره و يهو داد ميزنه:بچه هاي گلم، توي اين نقطه حساسه كه دو پسر و دختره همه ميگن "مامان!" و همگي ميفهمن كه خواهر برادرن...حالا دو برادر و خواهر شروع به شعر خوندن و حركات موزون از خودشون ميكنند و يك عده آدم بيكار هم معلوم نيست از كجا پيداشون ميشه و پشت سر اين افراد بصورت متقارن حركات احمقانه اي انجام ميدن كه بعد از ديدن چندتا فيلم هندي ميفهمين كه اسم اين حركات حمقانه رقصه.اين فيلم اين پيام اخلاقي رو به ما ميده كه دعوا كردن سر دختر خوب نيست و از اين جور حرفا.

يك فيلم عاشقي به روايت ايراني از نوع جمهوري اسلامي:

خانواده پسر به خواستگاري ميرن و چون هردو خانواده فاكتور ايمان براشون مهمه به راحتي به توافق ميرسن،در حين مراسم خواستگاري اين پيام اخلاقي به بيننده داده ميشه كه بايد مواظب برندازي نرم باشن چون هميشه استكبار خاركو... به فكر ضربه زدن به مردم و انقلابه .بعد يه حياط رو نشون ميده كه چراغوني شده و يه عده آدم بيكار توش نشستن و دارن سيب ميخورن (چون ميخواستن فيلم كم خرج دربياد ميوه ديگه اي دركار نيست!)و وقتي دادماد مياد تازه ميفهمين كه مثلا مراسم عروسيه!
صبح كه ميشه براي اينكه بدآموزي نداشته باشه عروس از يك اتاق مياد بيرون و داماد هم از يك اتاق ديگه، اونجاست كه بيننده با خودش ميگه: پس مراسم پرده برداري شب هجله رو كي انجام داده؟
خلاصه يه روز تازه عروس يهو حالش بهم ميخوره و همه ميفهمن كه حامله شده و باز اين سوال پيش مياد "اينا كه شبا كنار هم نمي خوابيدن پس احتمالا يا كار امداد غيبي بوده يا كار كارگردان"و زندگي به خوبي و خوشي ادامه پيدا ميكنه البته با كلي پيام اخلاقي مثل "انرژي هسته اي حق مسلم ماست و از اين جور ك..شعرا"

فيلم عاشقي به روايت هاليودي:
 
فيلم از توي اتاق خواب و زير پتوي دو معشوقه شروع ميشه، صحنه بطوري رمانتيك و خفنه كه شما خشكتون ميزنه و با خودتون ميگين كه چرا رفيقتون بهتون نگفته بود فيلمش صحنه داره كه با فرياد مامان از جا ميپرين و بر خلاف ميل باطني مجبور ميشين اين صحنه رو رد كنين، خلاصه دختره كه خيلي شوهرشو دوست داره ميره بقالي سر محله كه بقال محله ازش خوشش مياد و بلههههههه بازم مجبور ميشين براي اينكه صداي مامان در نياد صحنه رو رد كنين و مامان هم داره قر ميزنه كه اينا اون دنيا چه جوري ميخوان جواب خدارو بدن؟ بازهم خلاصه خانم براي اينكه شوهرشو قافلگير كنه سفارش ميده تا براي شوهرش پيتزاي مورد علاقشو بيارن كه از يارو پيتزايي هم خوشش مياد و دوباره بلهههههه و شما هم موظفين كه اين صحنه هارو تند تند رد كنين، خلاصه از اول تا آخر فيلم اين خانوم مشغول كاراي بد بد كردن يا همون دكتر بازي خودمون با اين و اونه بطوريكه فقط با خواجه حافظ شيرازي كاراي بي ادبي نميكنه.در هنگام يكي از همين صحنه هاي مبتذل شوهر سر ميرسه و زن گريه ميكنه و ناراحت ميشه و از شوهرش معذرت خواهي ميكنه و شوهر هم كه آدم فهميده اي هست با متانت از اينكه سر زده وارد شده معذرت ميخواد و ميگه"عزيزم چون عشق من و تو يك عشق واقعيه ميدونم از اين كار منظور بدي نداشتي و من هنوز دوست دارم" و در آخر فيلم با پيام اخلاقيه سيب زميني بودن و عشق واقعي تموم ميشه.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

درد دلهای يك كرم خاكي با خدا



خدايا توي اين دنياي به اين بزرگي و اين همه موجود حالا چرا كرم؟
اين همه موجود عجيب غريب، آخه چرا كرم؟ نميشد منو زرافه يا الاغ خلق ميكردي؟
خداييش اين هم ايده بود كه به سرت زد!!! نه چشم داريم نه دهن داريم نه دماغ داريم فقط يه لوله درازيم
فصل جفت گيري كه ميشه همه حيونا ميرن حالي به حولي ميكنن ما چون تك جنسي هستيم بايد بشينيم سماق بمكيم
صبحها كه از خواب پاميشيم بايد همينجور الكي تو خاكا لول بخوريييييم تا شب مثل احمقها خسته بيفتيم بخوابيم. خدايا ناشكري نميكنم
چون به قول دوستام كه ميگن برو خدارو شكر كن باز كرم خاكي شدي، كرم ك #و#ن نشدي ولي به قول آدما آدم بايد يه نگاهي هم به بالا داشته باشه ديگه! حالا نميگم دوست داشتم آدم بودم ولي مار كه ميتونستم باشم. خودم كه چشم ندارم خودمو ببينم ولي بچه ها ميگن استعداد پرورش اندام دارم اگه از مكمل استفاده كنم بعد شيش ماه مار ميشم ولي من دوست دارم مار واقعي باشم...هيييي چي بگم كه هرچي بگم كم گفتم، ديروز يه سري زدم به بيرون خاك ديدم يه مگسه دست دوست دخترشو گرفته بود و بهش ميگفت فردا ببرمت يه جايي يه گهي بدم بخوري كه جيگرت حال بياد، آقا ما يادمون افتاد كه تك جنسي هستيم همچي ك#و# نمون سوخت همچي سوخت كه نگو آهان راستي خدايا ما كرما چرا ك #و# ن نداريم دهن كه ندادي بخوريم حداقل يه چيزي ميدادي اداي ريدنو در بياريم.
اي بابا چي بگم خدا، به شتره گفتن گردنت كجه گفت كجام راسته؟ راستي خدا من به شترم راضيم ها!



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

قابل توجه ایرانیان عزیز خارج از کشور چیزهایی که قبل از آمدن به ایران باید بدانید



اگه مدت زیادیه که ایران نبودین و حالا قصد دارین بعد چندین سال بیاین ایران باید خدمتتون عرض کنم که ما دچار تحولات بزرگی شدیم و در طول این مدت پیشرفتای زیادی کردیم بطوریکه خیلی چیزا دیگه اون کاربری سابق رو ندارن، پس برای اینکه بعد از بازدید از وطن دچار اصحاب کهف زدگی نشین بهتر یه سری از تغییرات زیر رو بخونین تا به نوآوری و شکوفایی ملی این ملت همیشه در صحنه افتخار کنین

1-ایستگاه اتوبوس:مکانی که مردم در آن می ایستند و به شرکت واحد فحش خواهر و مادر میدهند هر از گاهی هم یک اتوبوس پر یا خالی بدون توقف رد میشود تا ک# و#ن شما بیشتر بسوزد.
2-چراغ راهنمایی:یک نوع رقص نور سه رنگ که برای زیبایی در چهار راه ها نصب میشود
3-استادیوم فوتبال:جایی که شما در آن به ارتباط منطقی بین "شیرسماور،اگزوز خاور وک # و#ن داور پی خواهید برد" که به دنبال آن زندگیتان متحول خواهد شد
4-خانه خالی یا مکان:خانه ای که پدر و مادر و یا همسر و بطور کلی "سر خر" برای مدتی در آن تشریف ندارند و شما هر غلطی که فکرش را بکنید می توانید انجام دهید
-پی نوشت:مواظب 110 و همسایه های فضول باشید
5-کامپیوتر:وسیله ای مناسب برای گوش کردن mp3 وچت کردن
6-موبایل:ابزاری که میشود فیلمهای س.# ک#.س# .ی و خانوادگی دیگران را در آن نگهداری کرد و با دیگران نیز به اشتراک گذاشت، بعضی وقتها هم از آن برای صحبت کردن استفاده میشود
7-رییس جمهور:فردی زیباروی و مسلط به علم تعبیر خواب و پیشگویی امور جهانی(یه چیزی تو مایه های یوزارسیف) که از وی برای ساختن جوک و اس.ام.اس استفادهای فراوان میشود
8-علی دایی:(با لهجه بخوانید)خیلی بخشید آقای فلدوسی پول، تیم ملی مال بابام هرکاریم دلم بخواد میکنم
9-و اما تعارفات در پشت تلفن یا موبایل
کجایی پدرسگ: یعنی تو این مدت که ندیدمت دلم برات تنگ شده بود
کجایی خواهر فلان:یعنی دلم برات خیلی خیلی تنگ شده
تو معلوم هست کجایی مادر فلان:یعنی تو نفس من بیدی! زندگی بدون تو معنی نداره
خداحافظ مادر... پدرسگ:بازهم به ما سر بزن
و.....



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

مطالبی برای قشر زحمت كش و انقلابي

 
 
باخودم گفتم بد نيست يه سري مطالب بالاي 18 سال براي بچه هاي زير 7 سال بنويسم چون جاي خالي يه سري مطالب براي اين قشر زحمت كش و انقلابي در وبلاگهاي ما خاليه. بچه هاي عزيز شاپاسگامبالي و دوست داشتني سعي كنين به حرفهاي من مو بمو عمل كنين تا از كودكيتون نهايت استفاده رو ببرين. اولين چيزي كه همه شما بايد بدونين اينه كه هر كي گفته اگه شما كار بد كنين خدا ميندازتون جهنم گه خورده! بنابراين هر كاري دوست دارين انجام بدين مخصوصا آمپول بازي و دكتر بازي با دختر همسايه (و يا پسر همسايه) اصلا هركيو ميبينين بهش پيشنهاد آمپول بازي بدين.هيچي مثل بازي كردن با جيغ و سروصداي سر ظهر وقتي همه خوابن حال نميده پس سعي كنين خودتون به خواب بزنين و وقتي مامان بابا خوابيدن فرار كنين(من هميشه بچه بودم خودم اين كارو ميكردم).سعي كنين شبها (مخصوصا شبهاي جمعه)به بهانه ترسيدن از تاريكي بين مامان باباتون بخوابين وهمه برنامه هاشونو بهم بزنين، اگه هم نذاشتن اينقدر گريه كنين تا تسليم شن چون ديگه وقتشه كه شما به اين رابطه كثيف پايان بدين، از همه مهمتر ميدونين اونها اگه از روشهاي جلوگيري با خبر نباشن ودرس تنظيم خانواده رو پاس نكرده باشن براي شما يه سرخر ميارن كه اونوقت هيچكي به شما محل گه هم نميده!. از اين امتياز كه كوچولو هستين و ورود شما به استخرها و حمامهاي زنانه اشكالي نداره نهايت استفاده رو بكنين حتي سعي كنين كه هر وقت از اينجور مكانها برميگردين تمام چيزهايي كه ميبينين رو با جزئيات كامل نقاشي كنين شايد اين نقاشيها از سن 13 سالگي به اونطرف خيلي بدرتتون بخوره. توي يه مهموني كه همه نشستن موبايل باباتونو بگيرين و برين يكي از اون فيلماي بي ادبي كه بابا تو گوشيش قايم كرده رو باز كنين و از خاله بپرسين كه اين زنه و مرده دارن چيكار ميكنن ؟.اگر در اتوبوسي يا هر جاي ديگه يه شيخ ويا بچه شيخي گفت"چه بچه قشنگي بيا رو پام بشين و بهم بگو چند سالته؟" اصلا به حرفش نكنين و تنها كاري كه ميكنين اين باشه كه مشتتونو گره كنين و انگشت شستتون رو بهش نشون بدين-شايد معني اينكارتون رو نفهمين اما بزرگ كه شدين اين حركت جزيي از زبان گفتاري شما ميشه- من مطمئنم كه اگه به حرفام گوش بدين بزرگ كه شدين روزي هزار بار دعام ميكنين ميگين نه امتحان كنين
 
  

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نامه ای به وطن عزیزم ایران




وطن عزیزم، سلام علیکم

حال شما چطور است؟ خوب هستید؟ خانم والده چطورن؟ کوروش خان حالشون چطوره؟ هنوز خواب هستند؟ راستی رستم جان چیکارا میکنند؟ منم خوبم. نفسی میاد و میره. عیال مربوطه ام هم خوبه. وطن جان زودتر میخوام برم سر اصل مطلب چون اصلا" حال و حوصله ی روده درازی ندارم.

وطن عزیز و دوست داشتنی ام،

همیشه میگفتم و فکر میکردم تو را دوست دارم و حاضرم در راه تو هر کاری بکنم، همیشه پیش خودم فکر میکردم اگر روزی برسد که لازم باشد در راه تو جانم را بدهم بی درنگ این کار را میکنم، همیشه با حسرت زندگی نامه چمران و بابی ساندس و چه گوارا را می خواندم. همیشه به شجاعت و دلاوری علم الهدی و ناخدا عباس ملک حسادت میکردم. همیشه می گفتم آنها توانستند پس من هم می توانم.ولی همین که هنگامه اش فرا رسید و تو به من نیاز داشتی من ترسیدم ...

وطن جان،

من ترسیدم، من آن موقعی که دختران و زنانت را با باتوم می زدند ترسیدم و فرار کردم، من آن وقتی که موتورهای یگان ویژه دنبالم میکردند رکورد دوی 100 متر را شکستم، من آن روز که یک بسیجی با پرچم یا فاطمه زهرا بر سر یکی از پسرانت میزد عین ترسوها ایستادم و نگاه کردم، من آن روز که انصار حزب الله با عکس احمدی نژاد و قمه و باتوم در شهر رژه رفتند عین دختر بچه ها فقط بغض کردم، من آن شب که گفتند به خوابگاهمان حمله میکنند در سوئیت را باز گذاشتم تا آقایان مهاجم فقط به چک و لگد قانع باشند و مرا با چاقو نزنند...

وطن عزیزم،

من در راه تو فقط ای ایران،wind of change، و بی تربیت و کفاش گوش کردم، من در راه تو فقط در سکوت راه رفتم، من در راه تو فقط گاز اشک آور تحمل کردم،من در راه تو حتی یک باتوم خشک و خالی هم نخوردم، خلاصه اینکه من در راه تو غلط خاصی نکردم، لطفا" مرا ببخش...



نظر یکی از خوانندگان:

ممنون که بعد این همه مدت یه دل سیر اشک مهمانم کردی !..نمی دانم نیاز به جرقه ت داشتم....یا ....چه صداقت زیبایی..ولی نتیجه ش این است که بار اول که خواستی قدمی برای وطنت برداری کشته نشدی...ماندی و مینویسی و دلگرممان می کنیم!..همه می ترسیم عزیز جان...حتی به اینکه اعتراف کنیم که می ترسیم.....
می خوام اعتراف کنم.....اون روز که مامورا من و یه دختر دیگه رو تا ساختمون نیمه کاره دنبال کردن من رفتم توی یه بشکه بزرگ..هرچی به دختره گفتم بره تو بشکه کنار من نرفت...خیلی اصرار نکردم..جیغ میزد..بردنش....و من آن تو جیک نزدم تا همه جا ساکت شد.........فکر می کردم تا آخر عمرم آن روز رو برای کسی تعریف نکنم....ولی...نذاشتی!و چه خوب..بار سنگینیه...یه کم سبک شدم...

2-

تو و همه مردمی که در اعتراض ها بودین نترسیدین با جرات قطره ای از دریای اعتراض شدین و فریاد عصیان این نسل رو به گوش جهان رسوندین
میلیونها جوان در شهرهای دور و نزدیک دلشون تهران بود و خونشون به جوش میومد و اجبارا اخبار رو از اینترنت و ماهواره دنبال می کردن اونها هم دلشون برای وطنشون می تپید و ترسو نبودن.

ترسو کسانی هستن که فقط می خوان بهای آزادی و دموکراسی از جیب دیگران پرداخت بشه و خودشون توی خونه بشینن و آسیب نبینن.



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

قدری تفکر




در ایران، اگر در جمعی اولی سرباز، دومی بی بی، سومی شاه، و نفر چهارم تک(آس) را رو کنند هیچکدام برنده نیستند، چون نفر آخر هفت تیر به کمر دارد. ( مسعود کیمیایی) 

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

اخبار ۲۰.۳۰. ۵۰ سال بعد


کامران نجف زاده!!!:با سلام و صلوات بر محمد وال محمد... (و بعد از قرائت سوره بقره) اخبار امشب را به سمع و نظرتان میرسانیم:
* قیمت هر سکه طلا امروز در بازار با ۶۰ میلیون تومان کاهش به یک میلیارد و چهل میلیون تومان رسید.
* ایران خودرو اعلام کرد هفتاد و نهمین مدل پژو با نام پژو XD-870-PL Q آماده عرضه به بازار است که نسبت به مدل قبلی تحول زیادی داشته. طول آنتن آن ۱۰ سانتی متر افزایش داشته چراغ ترمز آن هم پررنگتر شده و فقط ۴۵ میلیون تومان گران تر است.
* دولت موفق شد نرخ تورم را کاهش داده و آنرا از ۶۳% به ۶۲/۵% برساند.
* یکصد و شصت و سومین قطعنامه شورای امنیت در مورد فعالیتهای هسته ای ایران به تصویب رسید. در عین حال رئیس آژانس هسته ای اعلام کرد علیرغم هشتصد و سی و دومین گزارش ایران در مورد فعالیتهای هسته ای هنوز ابهاماتی در این زمینه وجود دارد که امیدواریم به زودی بر طرف شود.
* به علت اتمام ذخایر نفت و گاز دولت در اطلاعیه ای از مردم عزیز ایران خواست امسال در مصرف ذغال جداً صرفه جویی نمایند.
* یکی از نمایندگان مجلس خواهان کاهش سن ازدواج شد. وی گفت دولت با تدابیر صحیح و اصولی سعی دارد متوسط سن ازدواج دختران را از ۵۰ سال به ۴۵ سال کاهش دهد. همچنین وی گفت در نظام طبیعت اصولا مرد نیز مانند زن حق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را دارد.
* نیروی انتظامی کرج چند سارق را که به سرقت دیش های ماهواره مردم اقدام می کردند دستگیر کرد و دیش های مسروقه را به صاحبانشان بر گرداند.
* شورای نگهبان ۲۹۹۹ نفر از ۳۰۰۰ کاندیداهای اصلاح طلب نمایندگی مجلس را رد صلاحیت کرد.
* قیمت هر کیلو مرغ به هفت میلیون تومان رسید. جالب است بدانید در ۵۰ سال قبل مردم با هفت میلیون می توانستند یک اتومبیل بخرند.
* امسال مراسم سالروز پیروزی انقلاب از ۴ ماه به ۵ ماه افزایش می یابد.
* ۷۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند این در حالیست که این آمار نسبت به سال قبل کاهش خوبی را نشان می دهد.
* از این به بعد صدا و سیما برای انتخاب مجریان زن، مسابقه ملکه زیبایی برگزار می کند.
* نیروگاه اتمی بوشهر تا سال آینده به بهره بر داری می رسد.
* مدیرعامل سایپا: با تکیه به دانش بومی تانک و تراکتور پراید را طراحی کردیم.
* شرکت ایرباس، طی شکایتی به سازمان ملل خواستار آزاد سازی هواپیماهایش از دست ایران شد و خاطر نشان کرد که این هواپیماها ۷۰ سال پیش از رده خارج شده اند.




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

به کسانی که به مکالمات ما گوش میدهند چه بگوییم؟



با توجه به تایید خرید دستگاههای شنود از شرکت ها نوکیا و زیمنس و استراق سمع مکالمات تلفنی تان این جملات را می توانید استفاده کنید.

پیشنهاد می شود بین مکالمات  تلفنی تان این جملات را بگویید:
- برادرا خسته نباشن!
-آقایون یه لحظه گوشی! من میرم آب بخورم و بیام!
-برادرا ببخشین الان ساعت چنده؟
-  داداش ما حرفمون طول میکشه یه وقت مزاحم شما نباشیم!
-  برادرا یه لحظه گوش نکنن مسئله ناموسیه!
-آقایون شما قضاوت کنین، من درست میگم یا رفیقم!
-  برادرا دقت کنین! ما الان میخوایم مسیر جنبش رو بگیم!
- داداشا شما که قبض تلفن براتون نمیاد! یه زنگ به آقا نتانیاهو بزنین، بگین برنامه فردا چیه!
-برادرا من میرم بخوابم، موبایلم رو برای صبح زود روی زنگ میذارم یه وقت از خواب نپرین!
- داداش من ساعت 12 باید قرص بخورم، بین مکالمات و من و رفقا، یادآوری کن!
- داداش ها سرفه میکنن جلوی دهنشونو بگیرن!
- برادرا خیلی خوشحال شدم. تا فردا..








ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

عكس فروغ و مصدق بر تن جوانان امروزي

پيش از اين، تي‌شرت‌هايي با نقش‌هايي از خط نستعليق و حروف شكسته فارسي را ديده بوديم كه طراحشان جوان و خوش‌ذوق ايراني، نيما بهنود بود. اين طراح لباس معروف و شركتش با نام نيما ان‌واي (Nima NY) كه در شهر نيويورك آمريكا مشغول به كار است، اين بار چهره دكتر محمد مصدق و فروغ فرخزاد را هم به روي تي‌شرت‌هايش برده است


.

تعداد ديگري از كارهاي نيما

















دم این آقا نیما و امثال ایشون که فرهنگ کشورمونو زنده نگه می دارن گرم...خدا قوت



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed