دوستی برام یه ایمیل فرستاده و از من خواسته که تو سایتم بزارم پس حالا بریم سر وقتش ببینیم چیه ؟
توي مطب دكتر متخصص پوست نشسته بودم و انتظار ميكشيدم برم داخل، ميخواستم يه كرمي چيزي بهم بده كه جوشي كه زير بغلم زده بود رو از بين ببره اخه من به زيبايي خيلي حساسم حتي اگه جايي باشه كه ديده نشه همينجوري كه تو نوبت و در حال برانداز كردن برجستگيها و فرو رفتگيهاي بدن خانم منشي بودم و خدارو بخاطر اين همه هنر تحسين ميكردم نظرم به موجود جالبتري كه روبروم نشسته بود جلب شد يك پسر هيكل با ته ريش كه دستشو تا آرنج كرده بود تو دماغش و وقتي بيرون ميكشيد يك مايع چسبناك سبز رنگ كه تا طول سه متر غاز ميكشيد رو بيرون مي آورد -حالا بگذريم كه اين روزا خل به اين سبزي رو تو دماغ هركس پيدا كنن بهش برچسب برنداز مخملي ميزنن- بعد به طرز ماهرانه اي اين طناب رو تبديل به گيل گيلي ميكرد و از اخر هم با شمارش معكوس پرتابش ميكرد يه چيزي تو مايه هاي شهاب 3 خودمنون. نكته جالب توجه اينكه همزمان با اينكار توي گوششو تميز ميكرد و از اون توهم مقدار قابل توجهي اشغال زرد رنگ بيرون مياورد و به روش مشابه بسمت نقطه اي نامعلوم پرت ميكرد هر 5 دقيقه هم يكجا از بدنش ميخواريد و بجاي اينكه از رو ي لباس بخارونه دستشو ميكرد زير لباسش و همون نقطه رو ميخاروند مثلا وقتي اونجاش خواريد دستشو كرد تو شلوارش و شروع بخاروندنش كرد بطوريكه اگه يكي خبر نداشت فك ميكرد موبايلش افتاده تو شرتش و داره دنبال موبايلش ميگرده، جدا از همه اين تعاريف قيافه يارو خيلي برام آشنا بود البته آشنايي با چنين فردي جز شرمساري چيزي براي آدم نداشت اما واقعا چهرش اشنا بود. در همين حال كه طرف مشغول كنكاش توي دماغش بود به من نيگاه كرد كه يهو حركت چرخشي دستش متوقف شد و بلند گفت وحيييييييييددددددددد!!!!!!!!!! با اين جمله خانم منشي همون يه ذره پايي هم كه ميداد و قطع كرد و من هم شوكه شدم از روي صندلي بلند شد به طرف من اومد و دستشو از تو دماغش درآورد و به سمت من دراز كردحالا من بايد چيكار ميكردم ؟ با امنتاع از جام بلند شدم و به دستش نيگا كردم حالا ديگه برام مهم نبود كه قيافه طرف برام آشناست يا اين بابا كيه بلكه موضوع مهم دست دماغي طرف بود كه بايد مثل يك آدم متمدن ميگرفتم و فشار ميدادم و در آخر ملاقات هم ابراز خرسندي ميكردم با اكراه دستم رو دراز كردم و اين دوست ناشناخته كه فقط قيافه اش آشنا بود-و براي راحتي از حالا به بعد بهش ميگم آقاي گاو- دستمو چنگ زد و بهم گفت چقد خوشحالم كه تورو اينجا ميبينم وقتي سعي كردم دستمو از تو دستش بكشم ديدم كه محكم دستمو گرفته و ول نمي كنه من هم بلاجبار مثل يك دوست قديمي گذاشتم دستم تو دستش بمونه آقاي گاو شروع به صحبت كرد و من با اعصاب خوردي به حرفاش گوش ميدادم از همه بدتر اينكه دستش شروع به عرق كردن كرد و احساس ميكردم و دستم رو كردم تو يك مايع لزج متعفن. اصلا نمي فهميدم كه چي ميگه فقط منتظر بودم حرفاش تموم شه و دستمو ول كنه تو همين عوالم بودم كه يهو يك تف ابدار از دهان مباركش پريد روي لبم، ديگه چندش آور تر از اين نميشد حالا يك دست خلي داشتم و يك لب تفي اما بعد از چند ثانيه اين قضيه هم عادي شد چون تازه فهميدم دوستمون يعني اقاي گاو سرديشون كرده و كلا طبع سردي دارن و صورت منو كاملا مورد عنايت قرار دادن بطوريكه اگه يه ليف صابون داشتم ميتونستم با آبهاي دهان آقاي گاو يه دوش درست حسابي بگيرم حتي ميشد غسل جنابت ترتيبي هم انجام داد. در همين جهنم داشتم دست و پا ميزدم كه كون اقاي گاو شروع به خارش كرد و آقاي گاو هم به سنت خودشون دستشونو تو شلوارشون كردن و ناحيه خارش رو بدون هيچ مزاحمتي شروع به خاروندن كرد بعد كه دستشو درآورد گفت راستي چه موهاي قشنگي داري و همون دستشو كرد تو موهام و گفت "بابا مو قشنگ" اقا من ديگه نزديك بود بالا بيارم چون يك دست دماغي و يه صورت تفي كم نبود حالا يه كله گهي هم بهش اضافه شد، تنها سوالي كه تو ذهنم جرقه زد اين بود كه ازش بپرسم "حالا براي چي اومدي دكتر متخصص پوست و مو؟" جوابشو كه گفت مثل اين بود كه يه آب سرد بريزن رو سرم "هيچي موهاي سرم داره ميريزه دكتر ميگه علتش يه انگل خيلي كوچيكه كه تو ناحيه مقعد رشد ميكنه و روي پوست سرهم تخم گذاري ميكنه" اينجا بود كه داشتم خودمو فحش ميدادم چون اگه به يه جوش الكي زير بغلم اجازه حيات ميدادم الان كلم گهي و انگلي نشده بود. منشي دفترچه اقاي گاو رو بهش داد و ازش خواسته بره داخل آقاي گاوهم بهم گفت كه بر ميگرده و بقيه اش رو تعريف ميكنه و گفت "جايي نريا من تازه تو رو پيدا كردم" من هم بعد از اينكه اقاي گاو رفت تو سريع دويدم بيرون و يه تاكسي از در مطب تا در جلوي حموم خونه گرفتم، به مامانم هم زنگ زدم كه وان رو پر وايتكس كن كه من دارم ميام. توي راه همش فك ميكردم الان يه عالمه انگل توي سرم دارن ترتيب همو ميدن و روي سرم ميرينن و تخم گذاري ميكنن اي شاشيدن تو اين شانس اصلا اين يارو كي بود؟
0 نظرات:
نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید