لذا در این مقاله سعی شده تا به جزئیات و تحلیل بیشتری در ارتباط با فصل اول این سریال پرداخته شود. داستانی با ژانری درام، هیجانی، جنایی و اکشن و با بازی دومنیک پورسل، ونتوورث میلر، رابین تونی، فرانک گریلو، آمائوری نولاسکو، پیتر استورماره، سارا وین کالیز و… ، مسائل عاطفی چندین خانواده را چنان به هم پیوند می زند تا درامی در عین حال تلخ رقم بزند که در آن قضاوت دوست و دشمن را دشوار کند. کلیه جزئیات فیلمنامه منطقی و تا حد زیادی بی نقص نوشته شده و اکثر اتفاقات غیر منطقی، فورا توجیح می شوند. داستانی نو به شیوه ای بسیار حیرت آور روایت می شود و موانعی که در داستان باعث ایجاد نقطه ی عطف می شوند به موقع و با پیش بینی دقیق قرار داده شده اند.
اینکه چگونه داستانی به این صورت شکل می گیرد، از فساد در دستگاه اقتصادی آمریکا آغاز می شود. مافیای مدرن با عملکردی سایه وار، ویروسی لاعلاج است که بر پیکره ی سیاست، حکومت، اجتماع و به طور کل مردم ضربه می زند. هر کس که مانع پیشروی و نفوذ آنها شود از بین می رود، مگر اینکه به شکلی ماهرانه از دست آنها فرار کند. این فرار نه تنها، فرار از زندان است، بلکه فرار از دروغ ها، مشکلات، اجتماع بی رحم و صورت پشت نقاب انسانهاست. شروع یک جنایت به زندگی هایی ضربه می زند و کم کم ریشه اش قوی و کوبنده تر می شود. حقایق هیچگاه واقعیت نیستند و این مساله برای عده ای عشق، احساسات، گناه و خیلی چیزها از این قبیل را بی معنی می کند. به طوری که سه چیز در ذهن آنها شکل می گیرد: ۱- خشم ۲- انتقام ۳- فرار.
در قسمتی که از نظر من مهم ترین روایت به شمار می آید یک فلش بک به زندگی سابق تمام کسانی بود که حالا قرار است فرار کنند. اگر کمی عمیق به این مساله نگاه کنیم، کاملا واضح است که هیچکدام ذاتا جنایتکار یا دزد نبوده اند. این فرار هیچکدام از آنها را توجیح نمی کند، اما کاملا اجتماعی کثیف با گرگ هایی که هر لحظه با طعمه، منتظر قربانیان خود هستند را توجیح می کند. داستان این مجموعه نشان می دهد، که از طرفی چنان یک نفر تلاش می کند تا عده ای را در دام خود محبوس و نابود کند و در طرفی دیگر کسی می کوشد تا عده ای را به دنیای جدید خود برساند، حال به اجبار باشد یا به اختیار و اینکه اولین هدفش، نجات برادرش از دامان مرگ باشد.
عادت سریال های تلویزیونی این است که قبل از پایان هر قسمت، اتفاق یا قضیه ای بسازد که تا پخش قسمت بعد بیننده ی خود را شب و روز درگیر پیش بینی آن کند. تمام این مساله به نوع داستان و شیوه ی ساخت آن ارتباط دارد. در خیلی از سریال ها این مساله حل شده و در هر یک قسمتی یا دو قسمتی یک ماجرا را تمام می کند و با وجود کاراکترهایی ثابت، هر سری کاراکترهای مثبت و منفی جدیدی وارد داستان می کند. اما در فرار از زندان چنین نیست. در این سریال حتی فصل ها هم به دنباله ی هم هستند. فرار از زندان اندکی از این قاعده مستثنی نیست و چنان هیجانی را ایجاد می کند، که به معمای باقی مانده ی هفته ی بعد آن، ساعت ها فکر کنیم. شخصیت ها طوری پرداخت شده که هر کدام از ما بر حسب شخصیتمان می توانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. هر کاراکتر و از هر نوع آن را می توان در این مجموعه دید.
فرار از زندان در فصل اول شروع بسیار خوبی برای ادامه ی ماجرایی مفصل تر است و در واقع باید اذعان کرد که این فرار به معنی پایان تمام مشکلات نیست، بلکه آغاز خطراتی است که هر لحظه می تواند به تمام آرزوی انسانهایی پایان دهد. تقدیر، ثابت می کند که نهایاتا فرار آنها از زندان به چه می انجامد، دستیگیری یا آزادی. اما مشکل اینجاست تقدیر هر کدام از آنها بر روی پیشانیشان نوشته نشده و باید تا پایان ماجرا آن را دنبال کرد.
نکته خیلی جالب اون اینه که آهنگساز این سریال "رامین جوادی" هستش. و باز هم افتخاری دیگر برای ایران!
ازماجرا نمیتونم تعریف کنم ولی مثل Lost البته با سبکی متفاوت و بسیار گیرا، باید دیدش.
اینجا چند والپیپر و تصویر و پس زمینه و ... گذاشتم که فکر کنم جالب باشه!
در صورت باز نشدن عكس ها رو عكس مورد نظر راست كليك كرده و گزينه Show Picture را بزنيد .
0 نظرات:
نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید