امروز، یکشنبه، 5 مهر ماه، برابر 27 سپتامبر مصادف است با سالروز جنگ قادسیه. نبرد قادسیه، نخستین جنگ بزرگ میان اعراب و ایران بوده که در سال چهاردهم هجری اتفاق افتاد و سرآغازی بود بر چیرگی اعراب بر سرزمین ایران و فروپاشی امپراطوری ساسانیان.
مورخان اسلامی، چگونگی این جنگ و شکست سپاه ساسانی به سرکردگی رستم سپهسالار را با آب و تاب فراوان نگاشتهاند. در این که سپاهیان اسلام در این جنگ و نبردهای پس از آن سپاهیان ساسانی را شکست دادند، شکی نیست، اما افسانههایی که از این جنگها ساختند، دور از واقعیت میباشد. میگویید چطور؟ عرض خواهم کرد.
قادسیه نام روستا و صحرایی است واقع در جنوب نجف و 180 کیلومتری جنوب بغداد. نبرد تاریخی قادسیه چهار روز به طول انجامید که مورخان عربی نام هر روز از این جنگ را به ترتیب ارماث، اغواث، عماس ولیلۀ الهریر ذکر نمودند. طبق روایات موجود، درنخستین روز نبرد، پیروزی از آن ایرانیان بود، زیرا اسبان عرب از پیلهای جنگی ایرانیان ترسیده و از آنها میرمیدند. روز دوم با توجه به نیروی کمکی که از سمت شام به یاری اعراب شتافت، سواره نظام لشکر ساسانی شکست خورد. روز سوم، بر اساس دستور فرمانده سپاه اعراب به نام سعد وقاص و قعقاع بن عمر، سربازان سپاه عرب با نیزه چشم پیلان را کور نموده به باعث عقب نشینی پیلها و ایجاد اغتشاش در سپاه ایران شدند. شب روز چهارم، (لیلۀ الهریر) مسلمانان به دستههای متعدد تقسیم شده و بر سپاه ایران شبیخون زده و از استراحت آنها جلوگیری نمودند. (این شب را به این دلیل لیلۀ الهریر نامیدهاند که اعراب برای ترسانیدن ایرانیان از خود صدای سگ و شغال در میآوردند!)
روز چهارم نبرد سختی در گرفت و سپاهیان عرب به کمک تندبادی که از جهت مقابل سپاه ایران وزیدن گرفت و خاک میدان نبرد را در چشم ایرانیان ریخت، قلب لشکر ایران را مورد حمله قرار دادند.
ستاد فرماندهی رستم بر لب رودی مستقر شده بود و چتری هم بر بالای آن سایه میافکند. باد آن چتر را بر داشته و در آب انداخت و رستم ناگزیر از تخت به زیر آمده و در سایه شتران! پناه گرفت. عربی به نام هلال بن علقمه خود را به شترهای مزبور رسانده و به قصد تاراج، بند از بار حیوان برگرفت و بارها در نتیجه پاره شدن بندها به زمین افتاده و اتفاقاً یکی از این محمولهها بر پشت رستم افتاه و وی را مجروح ساخت. رستم نیز برای رهایی جان، خود را در نهر العتیق افکند. هلال به دنبال رستم در آب جسته و او را دستگیر و در ساحل به قتل رساند. آنگاه بر تخت رستم ایستاد و فریاد زد، سوگند به پرودگار قبله که رستم را به قتل رساندم! سپاهیان ایران نیز با شنیدن این خبر، هراسان خود را به رود افکنده و هزاران نفر از آنان در رودخانه مزبور غرق شدند. آنگاه سعد وقاص پول هنگفتی را که همراه رستم بود گرفته و بین سپاه خود تسلیم نمود.
خوب، نظر شما چیست؟ بیشتر شبیه داستانهای جن و پری نمیماند؟ بیاییم این جنگ را با هم روکاوی کنیم:
1- میگویند سپاه اسلام به سرکردگی سعد بن وقاص با شصت هزار سرباز با جنگ سپاه ساسانی با هشتاد هزار تا صد هزار سپاهی ایرانی در صحرای قادسیه نبرد نمود. به قول استاد حامی، این صحرا گنجایش بین 140 تا 160 هزار نفر را در خود ندارد، چه برسد به اینکه سپاهیان یاد شده مزین به اسب و فیل و شتر هم باشند!
2- اصلاً تا به حال فکر کردید آقای سعد وقاص 60 هزار سپاهی را از کجا آورده؟ به یاد داشته باشید بعد از رحلت پیامبر بزرگ اسلام، اعراب تازه مسلمان به منظور حفظ و اشاعه دین اسلام به ممالک همسایه خود از شرق و غرب و شمال و جنوب حمله نمودند. پس اگر تعداد کل سپاهیان عرب را کمینه دو برابر این لشکر در نظر بگیریم، باید به 120 هزار نفر برسد. مگر عربستان آن زمان چه تعداد جمعیت داشته که هم مسلمان شده باشند (ظرف مدت 14 سال) و هم 120 هزار نفر آن مردان جنگی سازمان یافته باشند؟
3- گفته شده که اعراب در شب چهارم جنگ قادسیه برای سلب آسایش سپاهیان ایرانی از خود صدای سگ و شغال درآورده و به این ترتیب سپاهیان امپراتوری ایران را ترساندهاند! خدا را شکر که این اعراب نابغه در زمان هخامنشیان و اشکانیان ظهور ننمودند و همچنین هیچ مراودهای با اقوام یونانی و رومی نداشتند چون ممکن بود به جای آنکه رومیان و اسپارتها سپاهیان خود را به آموزش تیراندازی، سوارکاری و نبرد تن به تن به سپاهیان تشویق کنند، آنها را به کلاسهای تقلید صدای سگ و گربه و شغال و روباه فرستاده و از این طریق اقتصادی از گسترش امپراتوری ایران جلوگیری میکردند!!
4- شکر خدا که ابر و باد و توفان شن و بند چرمی بارهای شتر و نهر العتیق جملگی به کمک سپاهیان عرب آمده تا اعراب بتوانند از غنایم بدست آمده نانی به کف آرند و به غفلت نخورند!
5- برایم جای پرسش است که سپهسالار سپاه ایران با آن رشادتها که در جنگهای با ارمنستان روم از خود نشان داده چگونه برای رهایی از گرما به زیر شتری پناه برده و آیا وضعیت حراست از سپهسالار لشکر ایران آنقدر خراب است که جناب هلال بن علقمه به راحتی و آنهم برای کسب غنیمت، نه برای کشتن سپه سالار به مرکز فرماندهی سپاه ایران وارد شود، بدون هیچ سلام و علیکی بندهای چرمی شترها را باز کند و آقای سپهسالار هم به همراه گارد جاویدان محافظ او مثل اینکه دارند با هدفون، موزیک گوش میدهند، بدون آنکه صدایی، سایهای، چیزی را متوجه شوند، وقتی سر بلند کنند که محموله بار به پشت آقای رستم بیافتد؟ تازه بعد از آن هم به جای درمان زخم، برای احتمالاً غسل میت به داخل رودخانه رود و جناب هلال راهزن هم یهو از خواب غفلت دزدی برون آید و طی یک کشتی جانانه، رستم را اول در آب دستگیر و بعد کت بسته به ساحل آورده و وی را بکشد و گارد محافظ سپه سالار هم انگار فینال کشتی وزن 120 کیلو را نگاه میکنند، مبهوت هنرنمایی قهرمان تازه به دوران رسیده شوند؟
6- درست است که سربازان هر لشگر بعد از کشته شدن فرماندهان خود (که حکم معبود آنها را داشته) دچار سردرگمی و ناامیدی شده و زمینه شکست آنان را فراهم میساخته اما دیگر لازم نبود خود را به داخل رودخانه بیاندازند، بلکه فقط کافی بود، طی یک عقبگرد ساده، فرار را بر قرار ترجیح دهند!
6- نوشتهاند که صعد بن وقاص از پول بدست آمده در این جنگ، به هر یک از شصت هزار مجاهد، دوازده هزار درم بخشیده است. بگوییم در این جنگ 4 روزه، 10 هزار نیروی عرب کشته شده باشد (هر روز، 2500 نفر. خیلی دست بالا گرفتم!) پس پنجاه هزار سرباز عرب وجود دارند که باید نفری 12 هزار درم و در کل، شصت میلیون درم غنیمت گرفته باشد. یکم، آقای رستم باید دیوانه باشد که برای جنگ، شصت میلیون درم با خود به میدان آورده باشد. تا جاییکه من میدانم در مسیر بین مداین (کاخ یزدگرد) تا قادسیه هیچ رستوران یا بقالی وجود ندارد که سپاه ایران بخواهد از آن با پول آذوقه تهیه کند. همچنین این راه بیش از 80 کیلومتر درازا نداشته و لازم نبوده بخش اعظمی از خزانه سلطنتی را بار سپاه کرده و آنها را به میدان آورده و بدین ترتیب برای حمل آذوقه سربازان و علوفه چهارپایان و سلاح نظامی خود دچار کمبود جا شوند. دوم، گیریم چنین خبطی مرتکب شده باشد، وزن هر درم ساسانی، برابر 18 نخود و یا 5/3 گرم بوده است. با ماشین حساب تلفن همراهتان محاسبه فرمایید، وزن 12 هزار درم تعلق یافته به هر سرباز عرب، 42 کیلو و وزن کل غنیمت کسب شده 2100 تن خواهد شد. این مجاهدین با اضافه بار 42 کیلویی که نمیتوانستند به جنگهای بعدی خود ادامه دهند، پس باید آنها را به طریقی به نزد خانواده خود میفرستادند. فرض کنیم هر شتر 100 کیلو از این غنیمت را بار ببرد. پس 21000 نفر شتر لازم است که غنیمت یاد شده را حمل نماید. فاصله بین هر شتر را نیز 5 متر در نظر بگیرید، صفی معادل یکصد و پنج هزار متر (105 کیلومتر) میشود. خود پیدا کنید پرتقال فروش را!
خوب که چی؟ در این که مسلمانان به ایران حمله نموده و امپراتوری ساسانی را با آن همه ساز و برگ خود نابود نمودند که شکی نیست؟ چه را قرار است ثابت کنیم؟
من میگویم، بله، درست است. امپراتوری ساسانی از بین رفت اما نه توسط مسلمانان، بلکه با کمک آنها.
مدتها بود که ایرانیان از ظلم و ستم پادشاهان، حکمرانان و ملاک ساسانی رنج میبردند. پیروان مانی و مزدک که تشنه انتقام گرفتن از جفایی که در حق مراد آنها شده بود (و از نظر تعداد کم هم نبودند)، مردم ستمدیده، رنجبرده، توسری خورده و تهیدست ایران که پدر در پدر از ظلم و ستم پادشاهان ساسانی رنج برده بودند، با شنیدن آوای عدالت پروری و ظلم ستیزی مسلمانان، با آنان همنوا شده و با یاری آنها به خان و مان و جان زورمندان ستمگر بالانشین افتادند. کاخها را که نشانه بیدادگری بود، ویران کردند. درهای دژهای نفوذ ناپذیر را به روی مسلمانان بازنموده و موبدان را که دشمن سرسخت پیروان مانی و مزدک بودند، هرجا گیر آوردند کشتند. فرماندها سپاه خود را به دلیل نفرت از سیستم مستبد امپراتوری ساسانی کشتند و بدین ترتیب با امید به زندگی بهتر و رهایی از ظلم و ستم رفته به خود، دین اسلام را برای تظلم خواهی قبول نمودند.
مردم ستمکشیده که با برافتادن دودمان ساسانی ترسشان ریخته شده و دلیر شده بودند، چنان انقلابی ژرف و بنیانی برپا نمودند که در جهان سابقه نداشته. این گونه انتقام ستمکشیدن و رنج بردن و توسری خوردن چند صد ساله خود و پدران خود را از زورمندان و بالا نشینان جامعه طبقانی ساسانیان گرفته و فصلی نو را در تاریخ و تمدن سرزمینمان گشودند.
منابع : تاریخ ده هزار ساله ایران – تالیف مرحوم استاد عبدالعظیم رضایی
بغ مهر – مرحوم استاد احمد حامی
0 نظرات:
نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید